کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انقال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
انقال
لغتنامه دهخدا
انقال . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ نَقل . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ِ نَقَل . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به مفردهای کلمه شود.
-
انقال
لغتنامه دهخدا
انقال . [ اِ ] (ع مص ) نیکو کردن نعل و موزه و خف شتر را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). نیکو ساختن نعل و خف را. (از اقرب الموارد). موزه نیکو کردن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
واژههای مشابه
-
انقال دادن
دیکشنری فارسی به عربی
نقل
-
واژههای همآوا
-
انغال
لغتنامه دهخدا
انغال . [ اِ ] (ع مص ) تباه گردانیدن پوست را. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). تباه کردن پوست را در دباغ . (از اقرب الموارد). || تباهی انداختن میان مردم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). سخن چینی کردن و تباهی انداختن میان مرد...
-
جستوجو در متن
-
transferable
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قابل انتقال، انتقال پذیر، انقال پذیر
-
transduction
دیکشنری انگلیسی به فارسی
انتقال، عبور از ماوراء چیزی، هدایت، ورارسانی، حلول، انقال
-
transferring
دیکشنری انگلیسی به فارسی
انتقال، انتقال دادن، واگذار کردن، منتقل کردن، ورابردن، انقال دادن
-
conveyancing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تحویل، انقال، قباله نویسی، مدیریت از روی مهارت
-
transfer
دیکشنری انگلیسی به فارسی
انتقال، نقل، واگذاری، تحویل، سند انتقال، ورابری، انتقال واگذاری، انتقال دادن، واگذار کردن، منتقل کردن، ورابردن، انقال دادن، انتقالی
-
locomotion
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جابجایی، حرکت، تحرک، نقل و انتقال، جنبش، مسافرت، نقل و انقال نیرو بوسیلهحرکت
-
نقل
دیکشنری عربی به فارسی
ورابري , ورابردن , انقال دادن , واگذار کردن , منتقل کردن , انتقال واگذاري , تحويل , نقل , سند انتقال , انتقالي , تزريق , نقل وانتقال , رسوخ , تزريق خون , فرا فرستادن , پراکندن , انتقال دادن , رساندن , عبور دادن , سرايت کردن , حمل کردن , حامل , ترابري...
-
نقل
لغتنامه دهخدا
نقل . [ ن َ ق َ ] (ع اِمص ) حاضرجوابی در سخن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || جدل . (اقرب الموارد). || (اِ) پَر که ازتیری بر تیری دیگر نهند. || سنگ ریزه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). سنگ . (از مهذب الا...