کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انقاض پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
انقاض
/'anqāz/
معنی
ساختمانهایی که ویران کرده باشند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
انقاض
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ نِقض] [قدیمی] 'anqāz ساختمانهایی که ویران کرده باشند.
-
انقاض
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - سنگینی بار بر پشت . 2 - گرانبار ساختن . 3 - استخوان را در هم شکستن . 4 - باز کردن ریسمان .
-
انقاض
لغتنامه دهخدا
انقاض . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ نِقض . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). رجوع به نقض شود.
-
انقاض
لغتنامه دهخدا
انقاض . [ اِ ] (ع مص ) زبان بکام چسبیده بانگ برزدن ستور را. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بانگ کردن عقاب و چوزه ٔ مرغ و بندِ اندام . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بانگ کردن ماکیان و عقاب و اشتربچه و شیشه حجام .(تاج المصادر بیهقی...
-
انقاض
دیکشنری عربی به فارسی
سنگ نتراشيده , قلوه سنگ , پاره اجر , خرده سنگ , ويران کردن
-
واژههای همآوا
-
انقاذ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'enqāz ۱. رهانیدن؛ نجات دادن.۲. جدا کردن.
-
انقاذ
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص م .) رهانیدن ، نجات یافتن .
-
انغاض
لغتنامه دهخدا
انغاض .[ اِ ] (ع مص ) جنبیدن و مضطرب شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || جنبانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). بجنبانیدن . (مصادر زوزنی ). || سر جنبانیدن از روی تعجب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از ...
-
انقاذ
لغتنامه دهخدا
انقاذ. [ اِ ] (ع مص ) یک سو گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || رهانیدن کسی را از کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رهانیدن کسی را از شر و جز آن . (ناظم الاطباء). رهانیدن و نجات دادن . (از اقرب الموارد). رهانیدن . (ترجمان القرآن جر...
-
انقاز
لغتنامه دهخدا
انقاز. [ اِ ] (ع مص ) پیوسته آب صافی و خوش خوردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). پیوسته نَقِز (= آب صافی و گوارا) خوردن . (از اقرب الموارد). || فراهم آوردن و ذخیره کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). فراهم آوردن و گرد کردن نَ...
-
جستوجو در متن
-
سنگ نتراشیده
دیکشنری فارسی به عربی
انقاض
-
قلوه سنگ
دیکشنری فارسی به عربی
انقاض
-
پاره اجر
دیکشنری فارسی به عربی
انقاض