کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انفتاح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
انفتاح
/'enfetāh/
معنی
گشاده شدن؛ گشادگی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
انفتاح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'enfetāh گشاده شدن؛ گشادگی.
-
انفتاح
فرهنگ فارسی معین
(اِ فِ) [ ع . ] (مص ل .) گشوده شدن ، گشودن .
-
انفتاح
لغتنامه دهخدا
انفتاح . [ اِ ف ِ ] (ع مص ) گشاده شدن . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ). فتح . (تاج المصادر بیهقی ). گشوده شدن . (یادداشت مؤلف ): حرف سین ، متصف به شش صفت همس ، رخاوت ، انفتاح ، انخفاض ، اصمات صفیر... است ...
-
جستوجو در متن
-
انسداد
واژگان مترادف و متضاد
بند، بندش، سد، گرفتگی، گیر ≠ انفتاح
-
انفجاء
لغتنامه دهخدا
انفجاء. [ اِ ف ِ ] (ع مص ) گشاده گردیدن در. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). انفتاح . (از اقرب الموارد).
-
انفئاء
لغتنامه دهخدا
انفئاء. [ اِ ف ِ ] (ع مص ) گشاده شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). انفتاح . (ازاقرب الموارد). || شکافته گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). انفراج . (از اقرب الموارد).
-
انفضاج
لغتنامه دهخدا
انفضاج . [ اِ ف ِ ] (ع مص ) خوی کردن بن موی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). تفضج . (از اقرب الموارد). عرق کردن بن موی بحدی که روان نشود. (یادداشت مؤلف ). یقال انفضج عرقاً؛ اذا عرقت اصول شعره و لم یسل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || گ...
-
انفراج
لغتنامه دهخدا
انفراج . [ اِ ف ِ ] (ع مص ) رخنه و شکاف شکاف شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). انفتاح . (از اقرب الموارد). || اندوه واشدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ): انفراج غم ؛ انکشاف آن . (از اقرب الموارد). انفراج کرب ، ابلنقعاع کرب ؛ وارف...
-
دئل
لغتنامه دهخدا
دئل . [ دُ ءِ / ءَ ] (اِخ ) حیی است . رهط ابی الاسود. اخفش گوید به این نسبت ابوالاسودالدئلی منسوب است جز آنکه آنان بنا بر روش خود همزه را مفتوح تلفظ کنند و دُئَلی گویند و گاهی نیز همزه را از جهت انفتاح وی و انضمام ما قبل به واو بدل کنند و دُولی گویند...
-
منفتح
لغتنامه دهخدا
منفتح . [ م ُ ف َ ت ِ ] (ع ص ) گشاده شونده . (آنندراج ). گشاده . (ناظم الاطباء). بازگشوده . مفتوح : ابواب عدلی که مسدود بود منفتح شد. (المضاف الی بدایعالازمان ص 29). رجوع به انفتاح شود.- منفتح شدن ؛ باز شدن . مفتوح شدن . گشوده گردیدن : بادی که غنچه ...
-
اصمات
لغتنامه دهخدا
اصمات . [ اِ ](ع مص ) خاموش شدن . (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || خاموش کردن . لازم و متعدیست . (از قطر المحیط) (ناظم الاطباء). خاموش گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اسکات . || اصمات چیزی را؛ آنرا مصمت قرار دادن . (از قطر المح...
-
انخفاض
لغتنامه دهخدا
انخفاض . [ اِ خ ِ ] (ع مص ) افتاده شدن و به نشیب افتادن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). به نشیب افتادن . (غیاث اللغات ) (فرهنگ فارسی معین ). فروداشته شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). بپایین افتادن پس از بلند شدن . (از اقرب ال...
-
گشاده شدن
لغتنامه دهخدا
گشاده شدن . [ گ ُ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) باز شدن . مقابل بسته شدن : انشراح ؛ گشاده شدن دل . استطلاق ؛ گشاده شدن شکم . (تاج المصادر بیهقی ). تَفتﱡق . (زوزنی ). اِنفِتاح . (منتهی الارب ). تفتح . (دهار): اِجهاد؛ گشاده شدن هوا. (منتهی الارب ) : اگر ...
-
سفینه
لغتنامه دهخدا
سفینه . [ س َ ن َ ] (ع اِ) کشتی بدان جهت که روی آب را میخراشد. (منتهی الارب ). کشتی . ج ، سفائن ، سفون ، سَفین ، سُفُن . (آنندراج ) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). کشتی دریا. (غیاث ) (دهار) : اسب من در شب دوان همچون سفینه در خلیج من بر او ثابت چن...