کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انطلاق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
انطلاق
/'entelāq/
معنی
۱. گشاده شدن.
۲. رها شدن.
۳. گشادهرو شدن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
انطلاق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'entelāq ۱. گشاده شدن.۲. رها شدن.۳. گشادهرو شدن.
-
انطلاق
فرهنگ فارسی معین
(اِ طِ) [ ع . ] (مص ل .) گشاده رو شدن ، روان شدن ، رها شدن .
-
انطلاق
لغتنامه دهخدا
انطلاق . [ اِ طِ ] (ع مص ) رفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (ترجمان القرآن جرجانی ) (از اقرب الموارد). بشدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). || گشاده گردیدن روی و پیدا شدن بشاشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). پیدا شدن انبساط در چهر...
-
انطلاق
دیکشنری عربی به فارسی
به اب انداختن کشتي , انداختن , پرت کردن , روانه کردن , مامور کردن , شروع کردن , اقدام کردن
-
جستوجو در متن
-
به اب انداختن کشتی
دیکشنری فارسی به عربی
انطلاق
-
مامور کردن
دیکشنری فارسی به عربی
انطلاق
-
روانه کردن
دیکشنری فارسی به عربی
ارسالية , اطرد , انطلاق , عافية
-
شروع کردن
دیکشنری فارسی به عربی
ابدا , اسرع , اصعد , انطلاق
-
اقدام کردن
دیکشنری فارسی به عربی
انطلاق , ايراد , مشروع ، اِتّخاذ القرارِ
-
پرت کردن
دیکشنری فارسی به عربی
ارتطم , اقذف , انتفاضة , انطلاق , خجول , رمية , علاقة موقتة
-
انداختن
دیکشنری فارسی به عربی
احذف , اقذف , انطلاق , دفع , رمية , عقبة , علاقة موقتة , قطرة , مجرفة , ممثلون
-
بشر
لغتنامه دهخدا
بشر. [ ب ِ ] (ع حامص ) طلاقت وجه و بشاشت آن . (از اقرب الموارد). ملاقات کردن کسی را بگشاده رویی . (منتهی الارب ). برخورد نیکوو گشاده رویی . (از معجم البلدان ). تازه رویی . (از مؤید الفضلاء) : از جبین سلطان آثار بشر و انطلاق و مکارم اخلاق معاینه دیدن...
-
منطلق
لغتنامه دهخدا
منطلق . [ م ُ طَ ل ِ ] (ع ص ) رهاشده و آزادشده . (ناظم الاطباء).- منطلق شدن ؛ آزاد شدن . رها شدن : فصحا را بر نطق تو چنان تخم کدومنطلق می نشود تیغ زبانها ز غلاف .کمال الدین اسماعیل (دیوان چ بحرالعلومی ص 372).|| اجازت داده شده . || رفته و روانه شده ....
-
بشدن
لغتنامه دهخدا
بشدن . [ ب ِ ش ُ دَ ] (مص ) شدن . || رفتن : بشد تازیان تا به توران سپاه ز گردش بشد تیره خورشید و ماه . فردوسی .بشد قارن و موبد مرزبان سپاهی ز گردان گندآوران . فردوسی .بشد با پرستندگان مادرش گرفتند پوشیدگان در برش . فردوسی .بارگی خواست شاد بهر شکاربرن...