کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انشا کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
انشا کردن
لغتنامه دهخدا
انشا کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آفریدن . خلق کردن . (فرهنگ فارسی معین ). || مترسلانه نوشتن . فصیح و با سجع و قافیه نوشتن . (ناظم الاطباء). ترسل . (دهار). سرودن شعر : چون از خطب فارغ شدم واجب دیدم انشا کردن فصلی دیگر. (تاریخ بیهقی ).انشا کندش روح...
-
انشا کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اخطب
-
واژههای مشابه
-
أَنشَأَ
فرهنگ واژگان قرآن
پديد آورد
-
جستوجو در متن
-
اخطب
دیکشنری عربی به فارسی
نامزدکردن , مراسم نامزدي بعمل اوردن , نوشتن , نقش کردن , حجاري کردن روي سطوح و ستونها , حکاکي کردن , ثبت کردن , سخنراني کردن , نطق کردن , خواندن , رونويسي کردن , تاليف کردن , انشا کردن , تحرير کردن
-
تحریر
واژگان مترادف و متضاد
۱. انشا، ترقیم، تصنیف، کتابت، نگارش، ۲. نبشتن، نگاشتن، نوشتن ۳. آزادسازی ۴. آزاد کردن، ۵. تهذیب، سرهسازی ۶. ترجیع، غلت آواز ≠ تقریر
-
انشاء
لغتنامه دهخدا
انشاء. [ اِ ] (ع اِمص ) آفرینش . ایجاد : ز گوهر دان نه از هستی فزونی اندرین معنی که جز یک چیز را یک چیز نبود علت انشا. ناصرخسرو. || سخن پردازی . سخن آفرینی . نویسندگی . شاعری . تألیف عبارات : دل شعبده هاگرفت از فکرت جان معجزه ها نمود در انشا. مسعودس...
-
املا کردن
لغتنامه دهخدا
املاکردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اِکتاب . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). املال . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). مطلبی را تقریر و القا کردن تا دیگری بنویسد : دبیر پیش وی نشسته و نامه ای می نوشت و فضل املا همی کرد. (تاریخ بلعمی ). نامه ٔ...
-
اصغا کردن
لغتنامه دهخدا
اصغا کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اصغا فرمودن . استماع کردن . شنودن گفتار کسی را. گوش فراداشتن بسخن کسی . گوش دادن بسخن کسی : امیر سیف الدوله آن نصیحت مقبول داشت و بسمع رضا اصغا کرد و بدان راضی و همدستان شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 855).بر چنین صاح...
-
منقح
لغتنامه دهخدا
منقح . [ م ُ ن َق ْ ق َ ] (ع ص ) پاک کرده شده . (آنندراج ) (غیاث ). پاک و پاکیزه ساخته شده . (ناظم الاطباء) : از شوائب خواطر نفسانی منقح و خالص گرداند و آن را تعبیر و تأویل کند. (مصباح الهدایه چ همایی ص 175). || کلام و شعر اصلاح شده . تهذیب شده . (ا...
-
مکمل
لغتنامه دهخدا
مکمل . [ م ُ ک َم ْ م َ ] (ع ص ) تمام و کامل گردانیده شده . (غیاث ) (آنندراج ). تمام گشته و نیکوشده و کاملتر و نیکوتر. (ناظم الاطباء). تام . تمام . کامل . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : اگر فرض کنیم که یک هزار مرد سلاح مکمل در صحرایی جمع کنند، به بلند...
-
استمداد
لغتنامه دهخدا
استمداد. [ اِ ت ِ] (ع مص ) یاری خواستن . (منتهی الارب ). مدد خواستن . (زوزنی ). یاری جستن . یاوری خواستن . بمدد طلبیدن . استعانت . اعانت جستن : مدّت مجاهدت دراز کشید واهبت و سازی که داشتیم نمانده و راه استمداد و طلب زاد بسته بود و مدتها در مضایق آن ش...
-
خطب
لغتنامه دهخدا
خطب . [ خ ُ طَ ] (ع اِ) ج ِ خُطبَه . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). رجوع به خطبه در این لغت نامه شود : بلبلان گوئیا خطیبانندبر درختان همی کنند خطب . فرخی .چون از خطب فارغ شدم واجب دیدم انشا کردن فعلی دیگر. (تاریخ بیهقی ).کورند و کر...
-
انگیختن
لغتنامه دهخدا
انگیختن . [ اَ ت َ ] (مص ) جنباندن از جای . (برهان قاطع) (از هفت قلزم ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جنبانیدن . (انجمن آرا). برجهانیدن . (آنندراج ). بلند ساختن . برکشیدن . (برهان قاطع) (هفت قلزم ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). به حرکت درآوردن : تیغی بک...