کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انشاد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
انشاد
/'enšād/
معنی
۱. خواندن شعر کسی برای دیگری.
۲. شعر خواندن.
۳. هجو کردن.
۴. [قدیمی] راهنمایی کردن.
۵. [قدیمی] تعریف گمشدهای را کردن و در طلب آن رفتن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
انشاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'enšād ۱. خواندن شعر کسی برای دیگری.۲. شعر خواندن.۳. هجو کردن.۴. [قدیمی] راهنمایی کردن.۵. [قدیمی] تعریف گمشدهای را کردن و در طلب آن رفتن.
-
انشاد
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص ل .) شعر خواندن .
-
انشاد
لغتنامه دهخدا
انشاد. [ اِ ] (ع مص ) تعریف کردن گم شده را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تعریف گم شده کردن . (آنندراج ). تعریف کردن گم شده . (تاج المصادر بیهقی ) (مؤید الفضلاء). تعریف کردن گم شده را وراهنمایی کردن به او. (از اقرب الموارد). || تعریف کردن خواستن . ...
-
جستوجو در متن
-
رجز
لغتنامه دهخدا
رجز. [ رَ ] (ع مص ) شعر رَجَز گفتن . (تاج المصادر بیهقی ). شعر کوتاه گفتن . (مصادراللغة زوزنی ). ارتجاز. (تاج المصادر بیهقی ) (اقرب الموارد). انشاد ارجوزة. (از اقرب الموارد). || رجز بکسی ؛ ارجوزه گفتن برای وی . (ناظم الاطباء). ارجوزه خواندن برای وی ....
-
اضایخ
لغتنامه دهخدا
اضایخ . [ اُ ی ِ ] (اِخ ) از اعمال مدینه است و لغتی است در وُضاخ و اُضاخ . ابن اعرابی انشاد کرده است : صوادر من شوک او اضایخا. (از تاج العروس ).و رجوع به اضاخ شود.
-
رباعی خواندن
لغتنامه دهخدا
رباعی خواندن . [ رُ خوا / خا دَ ] (مص مرکب ) انشاد رباعی . ضبط است که کهنه سوار چون بر سر کشتی گیری آید رباعی به شدّ و مد خواند.(آنندراج ). || از جنس رباعی حساب کردن .
-
صعدة عارم
لغتنامه دهخدا
صعدة عارم . [ ص َ دَ ت ُ رِ ] (اِخ ) موضعی است و فراء در امالی خود انشاد کند:فوافی بخمر سوق صعدة عارم حسوم السری ماتستطاع مآوبُه .(معجم البلدان ).
-
صعیراء
لغتنامه دهخدا
صعیراء. [ ص ُ ع َ ] (اِخ ) زمینی است مقابل صعنبی . (منتهی الارب ) (معجم البلدان ). ابوزیاد انشاد کرده است : فاصبحت بصعنبی منها ابل و بالصعیراء لها نوح زجل .(معجم البلدان ).
-
اصهبیة
لغتنامه دهخدا
اصهبیة. [ اَ هََ بی ی َ ] (ع ص نسبی ) به معنی اشقر و گویا جمع آن اصهبیات است . || (اِخ ) آبی است و انشاد شده است : دعاهن من ثاج فازمعن ورده او الاصهبیات العیون السوافح . (از معجم البلدان ).و رجوع به اصهب و اصهبی و اصهبیات شود.
-
باذبین
لغتنامه دهخدا
باذبین . (اِخ ) نام مردی که رسول حجاج بود. ثعلب درباره ٔ مردی از بنی کلاب انشاد کرد : نشدتک هل سیرک ان سرجی و سرجک فوق بغل باذبینی .و این گفته نسبت باین مرد است . (از تاج العروس ).
-
شعر خواندن
لغتنامه دهخدا
شعر خواندن . [ ش ِ خوا / خا دَ ] (مص مرکب ) انشاد شعر. قرائت شعر. (یادداشت مؤلف ). انشاد. (منتهی الارب ) (دهار) (مصادر اللغة زوزنی ). استنشاد. (تاج المصادر بیهقی ) : شعرا پیش آمدند و شعر خواندند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 276). شاعران شعر خواندند که عید...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی بن محمدبن عبدالملک بن سلیمان بن سیدة الکنانی الاشبیلی معروف به لص ّ. وی مقری و محدث و محقق در علوم عربیت و تاریخ و شاعری مفلق و نیکو معاشرت بود و دیری درس لغت و عربیت میکرد او از شریح و ابوبحر اسدی و از وی شلوبین روایت...
-
نشیدة
لغتنامه دهخدا
نشیدة. [ ن َ دَ ] (ع اِ) بلندی آواز. || شعر در جواب شعر خوانده شده . (ناظم الاطباء). نشید. انشودة. شعری که در جواب شعری انشاد کنند و نثر و شعری که بدان ترنم کنند. (از المنجد). همان نشید است واین اخص از آن است . (از اقرب الموارد). ج ، نشائد.
-
حدیث کردن
لغتنامه دهخدا
حدیث کردن . [ ح َ ک َ دَ ](مص مرکب ) حکایت کردن . نقل کردن . تحدیث . (تاج المصادر بیهقی ). قصه کردن . || خبر کردن . تحدث . || یاد کردن . مذکور ساختن . || سخن گفتن . || وصف کردن . || انشاد. (تاج المصادر بیهقی ).- حدیث از کسی کردن ؛ رسو. (تاج المصادر ...