کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اندیک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اندیک
/'andik/
معنی
۱. باشد که؛ بُوَد که؛ شاید که: ◻︎ گر بوستان ز باد خزان زرد شد رواست / اندی که سرخ ماند روی خدایگان (عنصری: ۳۴۴).
۲. زیرا که: ◻︎ گر خوار شدم سوی بت خویش روا باد / اندی که بر مهتر خود خوار نیَم خوار (عماره: شاعران بیدیوان: ۳۵۷).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اندیک
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) [مخففِ اندی که] [قدیمی] 'andik ۱. باشد که؛ بُوَد که؛ شاید که: ◻︎ گر بوستان ز باد خزان زرد شد رواست / اندی که سرخ ماند روی خدایگان (عنصری: ۳۴۴).۲. زیرا که: ◻︎ گر خوار شدم سوی بت خویش روا باد / اندی که بر مهتر خود خوار نیَم خوار (عماره: ...
-
اندیک
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) (ق .) باشد که ، بُوَد که .
-
اندیک
لغتنامه دهخدا
اندیک . [ اَ ] (ق ) لفظی است از کلمات تمنی که در عربی لیت و لعل و عسی گویند یعنی «باشد که » و «بود که » و «باید که ». (برهان قاطع) (از هفت قلزم ). لفظی است از کلمات تمنی که در عربی لیت و لعل وعسی گویند و در پارسی «بوکه » و «مگر» یعنی «بود و باشد که چ...
-
جستوجو در متن
-
یک در
لغتنامه دهخدا
یک در. [ ی َ / ی ِ دَ ] (ص مرکب ) اطاقی که آن را یک در است . (یادداشت مؤلف ). یک دره . یک دری : اندیک دو دوست فرقدان واردر یک در آشیان ببینم .خاقانی .
-
ده کیا
لغتنامه دهخدا
ده کیا. [ دِه ْ ] (اِ مرکب ) رئیس ده و مقدم ده . (غیاث ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). به معنی دهخداست . (فرهنگ جهانگیری ). مقدم ده . (از شرفنامه ٔ منیری ). کدخدا. دهبان . (یادداشت مؤلف ) : اندر همه ده جوی نه ما راما لاف زنان که ده کیاییم . سنایی .خواه...
-
اندی
لغتنامه دهخدا
اندی . [ اَ ] (اِ، ق ) به معنی خاصه باشدکه در مقابل خرجی است . (برهان قاطع) (هفت قلزم ) (آنندراج ). خاصه مقابل خرجی . (ناظم الاطباء). || خصوصاً. (شعوری ج 1 ورق 132 ب ). || امیدواری . (برهان قاطع) (هفت قلزم ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || تعجب . (برها...
-
مطرز
لغتنامه دهخدا
مطرز. [ م ُ طَرْ رَ ] (ع ص ) جامه ٔ با علم و نگار. (منتهی الارب ). جامه ٔ منقش . (دهار). جامه ٔ با طراز و نگار. (ناظم الاطباء). || زینت داده شده و طراز کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). نگارین کرده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ور بیابم آب در فکر آتش ...
-
ملامت
لغتنامه دهخدا
ملامت . [ م َ م َ ] (ع مص ) ملامة. رجوع به ملامة شود. || (اِمص ) سرزنش و نکوهش و با لفظ کردن و کشیدن و آمدن مستعمل . (آنندراج ). مأخوذ از تازی ، نکوهش و سرزنش و عتاب و طعن و مذمت و تأدیب . (ناظم الاطباء). سرزنش . سرکوفت . سراکوفت . ذم . لؤم . ملام...
-
ابومنصور
لغتنامه دهخدا
ابومنصور. [ اَ م َ ] (اِخ ) عمارةبن محمد یا احمد یا محمود مروزی از شعرای اواخر قرن چهارم ،معاصر آخرین پادشاهان سامانی و نخستین پادشاهان غزنوی . وفات ویرا مؤلف مجمعالفصحاء به سال 360 هَ . ق .گفته است و سپس قطعه ای از او در مدح سلطان محمود غزنوی و قطع...