اندی . [ اَ ] (اِ، ق ) به معنی خاصه باشدکه در مقابل خرجی است . (برهان قاطع) (هفت قلزم ) (آنندراج ). خاصه مقابل خرجی . (ناظم الاطباء). || خصوصاً. (شعوری ج 1 ورق 132 ب ). || امیدواری . (برهان قاطع) (هفت قلزم ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || تعجب . (برهان قاطع) (هفت قلزم ) (آنندراج ). عجب و شگفت . (ناظم الاطباء). || نیز که بعربی ایضاً خوانند. (از برهان قاطع) (از هفت قلزم ) (آنندراج ). گاه مانند کلمه ٔ رابطه به معنی نیزاستعمال میگردد. (ناظم الاطباء). || بجای لفظ «بود که » و «باشد که » استعمال میکنند. (از برهان قاطع) (از هفت قلزم ) (از آنندراج ). کلمه ٔ غیر موصول به معنی اندیک و بوک و مگر و بود که و باشد که . (ناظم الاطباء). امید است . (یادداشت مؤلف ) :
هرچند که بودیم زهجران تو غمگین
اندی که فلک داند قدر و خطر تو.
گر حله ٔ حیات مطرز نگرددت
اندی که در نماندت این کسوت از بها.
تا چند روزگار دهد دردسر مرا
تا همچو خود همی بشمارد مگر مرا
با اینهمه بدردسری شاکرم از او
اندی که بیشتر نرساند ضرر مرا.
|| شکر.صدشکر. الحمداﷲ که . المنة للّه . منت خدایرا. سپاس . شکر خدای را. (از یادداشتهای مؤلف ) :
اندی که امیر ما بازآمد پیروز
مرگ از پس دیدنش روا باشد و شاید
پنداشت همی حاسد کو باز نیاید
بازآمد تا هر شفکی ژاژ نخاید.
گر خوار شدم پیش بت خویش روا باد
اندی که بر مهتر خود خوار نیم خوار.
دایم بود هوای تن تو اسیر عقل
اندی که نیست عقل هوای ترا اسیر.
گر گلستان ز باد خزان زرد شد رواست
اندی که سرخ باشد روی خدایگان .
گر بی پدرت بماند گاه پدرت
اندی که تویی بجایگاه پدرت .
او گر زکرده بازنگردد مگرد گو
اندی که بازگشت بعدل شهنشه است .
ما را همه شادی ز غم تست و فزون باد
اندی که غمت هست اگر هیچ غمی نیست .
هرچند که بودیم ز هجران تو غمگین
اندی که ز هجران تو شادیم دگر بار.
با آنکه من از عشق تو رسوای جهانم
هم راضیم اندی که تو زیبای جهانی .
ز غم جاودان باد در خواب دشمن
تو از بخت بیدار اندی که شادی .
|| بمعنی «آن لحظه » است که ایام گذشته باشد. (برهان قاطع) (از هفت قلزم ) (آنندراج ). آن لحظه . (ناظم الاطباء). آنگاه . || از این زمان . از این لحظه . || آن قدر. (فرهنگ فارسی معین ). || چیزی . (یادداشت مؤلف ) :
با خلق داوری چکنم بهر نظم و نثر
اندی که من نخواسته ، داده است داورم .
و رجوع به اندیک شود.