کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اندک اندک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اندک اندک
معنی
( ~. ~.) (ق مر.) 1 - کم کم . 2 - به تدریج ، رفته رفته .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
gradual, gradually
-
جستوجوی دقیق
-
اندک اندک
فرهنگ فارسی معین
( ~. ~.) (ق مر.) 1 - کم کم . 2 - به تدریج ، رفته رفته .
-
اندک اندک
لغتنامه دهخدا
اندک اندک . [ اَ دَ اَ دَ ] (ق مرکب ) کم کم . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). بتدریج . تدریجاً. رفته رفته . (فرهنگ فارسی معین ). آهسته آهسته . متدرجاً. بمرور. خرده خرده . خردخرد. نرمک نرمک . نرم نرم .خوش خوش . قلیلاً قلیلاً. (یادداشت مؤلف ) : ان...
-
واژههای همآوا
-
اندکاندک
واژگان مترادف و متضاد
خردخردک، خوشخوش، رفتهرفته، کمکم، متدرجاً، نغزنغزک، نمنم، نمنمک
-
جستوجو در متن
-
small-mindedly
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اندک اندک
-
کَم ،کم کم،کم کمک،کمکی
لهجه و گویش تهرانی
اندک اندک
-
به تدریج
فرهنگ واژههای سره
کم کم، گام به گام، اندک اندک، به آهستگ
-
نم نمک
فرهنگ فارسی معین
(نَ. نَ مَ) (ق مر.) اندک اندک .
-
متدنی
لغتنامه دهخدا
متدنی . [ م ُ ت َ دَن ْ نی ] (ع ص ) اندک اندک نزدیک شونده ، مأخوذ از دنو. (آنندراج ). کسی که اندک اندک نزدیک شود. (ناظم الاطباء). و رجوع به تدنی شود.
-
احساء
لغتنامه دهخدا
احساء. [ اِ ] (ع مص ) آشامانیدن اندک اندک : اَحْساه ُ المرق ؛ آشامانید او را شوربا اندک اندک . || بیاشامیدن . (زوزنی ) (تاج المصادر).
-
تبقط
لغتنامه دهخدا
تبقط. [ ت َ ب َق ْ ق ُ ] (ع مص ) تبقط خبر؛ گرفتن آن را اندک اندک . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اندک اندک گرفتن . (آنندراج ). || تبقط طعام ؛ تناول آن اندک اندک . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط).
-
تدخل
لغتنامه دهخدا
تدخل . [ ت َ دَخ ْخ ُ ] (ع مص ) درآمدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ضد خروج . (المنجد) (اقرب الموارد). || اندرآمدن اندک اندک . (تاج المصادر بیهقی ). اندک اندک درآمدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). داخل شدن چیزی اندک اندک ....
-
تفاریق
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (اِ.) جِ تفریق ؛ پراکنده ها، چیزهای پراکنده ، اندک اندک .
-
جسته جسته
فرهنگ فارسی معین
(جَ تِ. جَ تِ) (ق .) اندک اندک ، تدریجاً.