تدخل . [ ت َ دَخ ْخ ُ ] (ع مص ) درآمدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ضد خروج . (المنجد) (اقرب الموارد). || اندرآمدن اندک اندک . (تاج المصادر بیهقی ). اندک اندک درآمدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). داخل شدن چیزی اندک اندک . (المنجد) (اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.