کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انداختنی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
انداختنی
معنی
(اَ تَ)(ص .)بُنْجُل ، جنس نامرغوب .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
انداختنی
فرهنگ فارسی معین
(اَ تَ)(ص .)بُنْجُل ، جنس نامرغوب .
-
انداختنی
لغتنامه دهخدا
انداختنی . [ اَ ت َ ] (ص لیاقت ) نابکار. آخال . آشغال . سقط. خراش . افکندنی . (یادداشت مؤلف ). || کواکب منقضه . (از فهرست لغات و اصطلاحات التفهیم ص قلب ).
-
جستوجو در متن
-
حذفی
واژگان مترادف و متضاد
حذفشدنی، قابلحذف، حذفپذیر، حذفشده، انداختنی
-
اسقاط
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] ( اِ.) جِ سقط ؛ کالاهای بد، دور انداختنی ها.
-
آهن پاره
فرهنگ فارسی معین
(هَ. رِ) (اِمر.) 1 - تکه ای از آهن . 2 - (عا.) هر یک از قطعات ماشین مستعمل و دور انداختنی ، اتومبیل کهنه .
-
خش و خاش
لغتنامه دهخدا
خش و خاش . [ خ َ ش ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) ریز و پیز. خش و خاشاک . قماش ریزه . هر چیز که افکندنی و دور انداختنی بود. (برهان قاطع).
-
مردی
لغتنامه دهخدا
مردی . [ م ِ دا ] (ع اِ) سنگ انداختنی . (منتهی الارب ) (متن اللغة). مرداة. (متن اللغة). مانند سنگی که از منجنیق می اندازند. (ناظم الاطباء). || سنگی که بدان صخره ها را در هم شکنند. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة).- هو مردی حرب ؛ یعنی او شجاع است ، و...
-
مرداة
لغتنامه دهخدا
مرداة. [ م ِ ] (ع اِ) چادر. (منتهی الارب ). ملحفه . (اقرب الموارد). || سنگ انداختنی . (منتهی الارب ). مِردی . سنگ پرتاب کردنی . الحجر ترمی به . (از متن اللغة). سنگ منجنیقی .(منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). || سنگ که بدان شکنند. (مهذب الاسماء). صخره ای ...
-
افکندنی
لغتنامه دهخدا
افکندنی . [ اَ ک َ دَ ] (ص لیاقت ، اِ) قابل انداختن . انداختنی . ساقطکردنی . بریدنی . (یادداشت مؤلف ). هر چیز که سزاوار و لایق دور انداختن باشد. (ناظم الاطباء). || قابل کاشتن . کاشتنی : و بفرمود تا تخم اسپرغم ها از کوه بیاوردند و درختان با بیخ و هرچ...
-
تأثیر
لغتنامه دهخدا
تأثیر. [ ت َءْ ] (اِخ ) نام وی میرزا محسن از تبریزی های متولدشده در اصفهان است . اجداد وی را شاه عباس صفوی از تبریز کوچانید و در اصفهان مسکن داد. تاریخ تولد تأثیر را بر مبنای این دو بیت :در پنجه و پنج عمر درباختنی یک گوهرم افتاد و نشد ساختنی تاریخ ...