کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انجوخیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
انجوخیدن
/'anjuxidan/
معنی
۱. درهم کشیده شدن پوست بدن.
۲. چینوچروک پیدا کردن پوست چهره در اثر پیری.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
pucker, shrivel
-
جستوجوی دقیق
-
انجوخیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹انجخیدن، انجوختن، انجوغیدن› [قدیمی] 'anjuxidan ۱. درهم کشیده شدن پوست بدن.۲. چینوچروک پیدا کردن پوست چهره در اثر پیری.
-
انجوخیدن
فرهنگ فارسی معین
(اَ دَ) (مص ل .) = انجخیدن : چین و چروک یافتن پوست چهره و بدن .
-
انجوخیدن
لغتنامه دهخدا
انجوخیدن . [ اَ دَ] (مص ) برهم کشیدن پوست روی و اندام . (برهان قاطع) (از آنندراج ). برهم کشیده شدن پوست و اندام و روی . (هفت قلزم ). درهم کشیده شدن پوست روی و بدن . (فرهنگ سروری ). برهم کشیده کردن پوست روی و اندام و ترنجیده نمودن . (ناظم الاطباء). در...
-
جستوجو در متن
-
انجخیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] 'anjoxidan = انجوخیدن
-
انجوخان
لغتنامه دهخدا
انجوخان . [ اَ ] (نف ) در حال انجوخیدن . (یادداشت مؤلف ).
-
انجوغیدن
لغتنامه دهخدا
انجوغیدن . [ اَ دَ ] (مص ) بر وزن و معنی انجوخیدن است که برهم کشیده شدن پوست رو و اندام باشد. (برهان قاطع) (ازهفت قلزم ). انجوخیدن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ). نخص . (تاج المصادر بیهقی ). چین خوردن . نورد پیدا کردن . (یادداشت مؤل...
-
انجوختن
لغتنامه دهخدا
انجوختن . [ اَ ت َ ] (مص ) برهم کشیدن و ترنجیدن روی و اندام . || اندوختن . || ورزیدن . (ناظم الاطباء). و رجوع به انجختن و انجوخیدن و انجوغیدن و انجوخ شود.
-
انجوغ
لغتنامه دهخدا
انجوغ . [اَ ] (اِ) بر وزن و معنی انجوخ است که چین و شکن روی و اندام باشد. (برهان قاطع). چین و شکن اندام و رو. (آنندراج ). چینی که بر رو افتد از پیری و خادمان را نیز این چین بر روی افتد. (فرهنگ خطی ). شکنج اندام . (شرفنامه ٔ منیری ). انجوخ . (ناظم الا...