انجوغیدن . [ اَ دَ ] (مص ) بر وزن و معنی انجوخیدن است که برهم کشیده شدن پوست رو و اندام باشد. (برهان قاطع) (ازهفت قلزم ). انجوخیدن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ). نخص . (تاج المصادر بیهقی ). چین خوردن . نورد پیدا کردن . (یادداشت مؤلف ): و بیغوله ٔ ران آماسیده بود و حوالی مقعد انجوغیده و فراز هم آمده بود. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). و رجوع به انجوخیدن شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.