کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انتهاض پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
انتهاض
/'entehāz/
معنی
برخاستن؛ به پا خاستن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
انتهاض
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'entehāz برخاستن؛ به پا خاستن.
-
انتهاض
فرهنگ فارسی معین
(اَ تِ) [ ع . ] (مص ل .) ایستادن ، برخاستن .
-
انتهاض
لغتنامه دهخدا
انتهاض . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) برخاستن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). بلند شدن . (از اقرب الموارد). راست ایستادن . ایستادن . (یادداشت مؤلف ). || به امری قیام کردن . بجنگ برخاستن و قیام کردن . (از اقرب الموارد). || کوچ کردن ....
-
واژههای همآوا
-
انتهاز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'entehāz ۱. فرصت یافتن؛ فرصت به دست آوردن.۲. غنیمت شمردن فرصت.۳. منتظر فرصت بودن.
-
انتهاز
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص م .) فرصت به دست آوردن ، غنیمت شمردن .
-
انتحاض
لغتنامه دهخدا
انتحاض . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) کم گوشت گردیدن اندام و رفتن آن ، و گویند مجهول استعمال شود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رفتن گوشت . (از اقرب الموارد). نزار شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || رندیدن گوشت از استخوان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء...
-
انتهاز
لغتنامه دهخدا
انتهاز. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) فرصت یافتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (فرهنگ فارسی معین ). قابو (فرصت ) یافتن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). فرصت بدست آوردن . (فرهنگ فارسی معین ). || غنیمت شمردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)...
-
جستوجو در متن
-
نهضة
لغتنامه دهخدا
نهضة. [ ن ُ ض َ ](ع اِمص ) اسم است انتهاض را. (از متن اللغة). رجوع به انتهاض به معنی قیام شود. || حرکت . (متن اللغة). ج ، نهضات . نیز رجوع به نَهضَة و نهضت شود.
-
منتهض
لغتنامه دهخدا
منتهض . [ م ُ ت َ هَِ ] (ع ص ) برخیزنده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به انتهاض شود.
-
راست شدن
لغتنامه دهخدا
راست شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) از کجی برآمدن . مقابل کج شدن و خم شدن . مستقیم قرار گرفتن . به استقامت گراییدن . افراخته شدن . از انحنا بیرون رفتن : هرچند همی مالد خمش نشود راست هرچند همی شورد تویش نشود کم . عنصری .راست شو چون تیرو واره از کمان کز ک...
-
ایستادن
لغتنامه دهخدا
ایستادن . [ دَ ] (مص ) پهلوی «استاتن » ، ایرانی باستان ، «اوی - شتا» جزو اول پیشوند و جزو دوم مشتق از «ست » (شت لهجه ٔ جنوب غربی ) در اوستا «ستا» (ایستادن ). (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). اقامت کردن و درنگی کردن و منتظر شدن . (ناظم الاطباء). حوصله کردن...
-
برخاستن
لغتنامه دهخدا
برخاستن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) برخیزیدن . خاستن . ایستادن . بلند شدن . برپا ایستادن . بپا شدن . پا شدن . برپا شدن . متصاعد شدن . قیام . قیام کردن . قوم . قومة. قامة. مقابل نشستن . مقابل قعود. نهض . نهوض . انتهاض . (منتهی الارب ). استنهاض . نهضت : ر...