کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انتفاع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
انتفاع
/'entefa'/
معنی
نفع گرفتن؛ سود بردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بهرهبردن، سودبردن، نفعبردن
۲. بهرهگیری، بهرهوری
۳. سود، فایده، نفع ≠ اضرار
دیکشنری
profit
-
جستوجوی دقیق
-
انتفاع
واژگان مترادف و متضاد
۱. بهرهبردن، سودبردن، نفعبردن ۲. بهرهگیری، بهرهوری ۳. سود، فایده، نفع ≠ اضرار
-
انتفاع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'entefa' نفع گرفتن؛ سود بردن.
-
انتفاع
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) سود بردن ، نفع کردن ، نفع بردن . 2 - (اِ.) حقی که به موجب آن می توان از ملک دیگری استفاده کرد اما نمی توان آن را به شخص ثالث انتقال داد؛ ج . انتفاعات .
-
انتفاع
لغتنامه دهخدا
انتفاع . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) سود یافتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). سود و نفع گرفتن . (آنندراج ). سود برداشتن . (مصادر زوزنی ). نفع گرفتن . (مؤید الفضلاء) (غیاث اللغات ). سودمند گشتن . (تاج المصادر بیهقی ). سودبردن . سود گرفتن . ...
-
انتفاع
دیکشنری فارسی به عربی
استغلال ، استثمار
-
واژههای مشابه
-
انتفاع بردن
لغتنامه دهخدا
انتفاع بردن . [ اِ ت ِ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) سود بردن : میگویم از زبان تو حرف وفا بدل از هیچ میبرم سوی دیوانه انتفاع .واله هروی (ازآنندراج ).
-
انتفاع گرفتن
لغتنامه دهخدا
انتفاع گرفتن . [ اِ ت ِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) سود گرفتن . بهره بردن : ملک تا اتباع خویش را نشناسد... از خدمت ایشان انتفاع نتواند گرفت . (کلیله و دمنه ).
-
انتفاع جستن
دیکشنری فارسی به عربی
اِرْتفاقٌٌ
-
حیز انتفاع
واژهنامه آزاد
جای استفاده یا محل بهره برداری
-
واژههای همآوا
-
انطفاء
فرهنگ فارسی معین
(اِ طِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) خاموش شدن آتش . 2 - (اِمص .) خاموشی .
-
انتفاء
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص ل .) نابود شدن ، از میان رفتن .
-
انطفاء
لغتنامه دهخدا
انطفاء. [ اِ طِ ] (ع مص ) فرومردن آتش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی ). فرومردن آتش و چراغ . (مجمل اللغة). خاموش شدن آتش . (از اقرب الموارد). فرونشستن . خاموش شدن . بمردن . مردن . خاموش گشتن چراغ . طفوء. (یادداشت مؤلف ).
-
انتفاء
لغتنامه دهخدا
انتفاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) دور شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). یکسو گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || تنحّی . (از اقرب الموارد). || افتادن مو. (از اقرب الموارد). بیوفتیدن برگ از درخت و موی از عضو. || رانده شدن . (ت...