کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انبعاث پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
انبعاث
/'embe'ās/
معنی
۱. برانگیخته شدن.
۲. روان شدن.
۳. فرستاده شدن.
۴. شوق، میل.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
انبعاث
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'embe'ās ۱. برانگیخته شدن.۲. روان شدن.۳. فرستاده شدن.۴. شوق، میل.
-
انبعاث
فرهنگ فارسی معین
(اِ بِ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - برانگیخته شدن . 2 - روان شدن . 3 - فرستاده شدن ، ج . انبعاثات .
-
انبعاث
لغتنامه دهخدا
انبعاث . [ اِم ْ ب ِ ] (ع مص ) برانگیخته شدن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ) (ترجمان علامه مهذب عادل بن علی ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ): اذ انبعث اشقی̍ها. (قرآن 12/91). || فرستاده شدن . (از منتهی الارب ) (ناظم ا...
-
جستوجو در متن
-
برانگیخته شدن
لغتنامه دهخدا
برانگیخته شدن . [ ب َ اَ ت َ /ت ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) انبعاث . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر). انزعاج . (تاج المصادر) (المصادر زوزنی ) (ترجمان القرآن ). هیجان . هیاج . (منتهی الارب ). اهتیاج . رجوع به برانگیخته و برانگیختن در همه ٔ معانی شود.
-
مقتضی
لغتنامه دهخدا
مقتضی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) تقاضاکننده . (غیاث ) (آنندراج ). تقاضاکننده و درخواست کننده و طلب کننده و برآورنده . (ناظم الاطباء). اقتضا کننده . ایجاب کننده : و چون وقت مقتضی آن بود هرآینه برحسب زمان برزفان آمد. (جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 122). چون ...
-
برخیزیدن
لغتنامه دهخدا
برخیزیدن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) برخاستن . برپا ایستادن . بپا خاستن . قائم شدن : فراقش گر کند گستاخ بینی بگو برخیزمت یا می نشینی . نظامی .هوای دل رهش میزد که برخیزگل خود را بدین شکر برآمیز. نظامی .- بر کاری برخیزیدن ؛ قصد آن کردن . آهنگ آن کردن : چن...
-
اراده
لغتنامه دهخدا
اراده . [ اِ دَ ] (ع مص ، اِمص ) اِرادة. اِرادت . خواستن . (تاج المصادر بیهقی ). خواست . خواسته . خواهش . میل . قصد. آهنگ . کام . دَهر. (منتهی الارب ) : و واقف گردان او را بدرستی اختیار کردنت در آنچه جسته ای آنرا و صواب بودن بآنچه اراده کرده ای . (تا...