کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انباض پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
انباض
لغتنامه دهخدا
انباض . [ اِم ْ ] (ع مص ) ببانگ آوردن کمان را، یقال انبض القوس ، و انبض بالوتر؛ ببانگ آورد زه را. (از ناظم الاطباء). ببانگ آوردن کمان یا زه . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). ببانگ آوردن زه کمان . (تاج المصادر بیهقی ). کمان را پاره ای کشیدن و رها کردن ت...
-
واژههای همآوا
-
انباز
واژگان مترادف و متضاد
۱. حصهدار، سهیم، شریکالمال، شریک، همبخش ۲. مانند، مثل، همتا
-
انباز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [پهلوی: hambāy] ‹هنباز، همباز› 'ambāz ۱. همکار؛ شریک.۲. همتا.۳. [قدیمی] همراه؛ قرین.
-
انباز
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) (ص .) = امباز: 1 - شریک . 2 - دوست . 3 - مانند، همتا. 4 - محبوب ، معشوق .
-
انباز
لغتنامه دهخدا
انباز. [ اَم ْ ] (ص ) شریک . (برهان قاطع) (آنندراج ) (دهار) (مؤید الفضلاء) (هفت قلزم ). شقیص . (منتهی الارب ، ذیل ش ق ص ). مشارک . سهیم . قسیم : گشاده بر ایشان بود راز من بهر کار باشند انباز من . فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 1 ص 67).خداوند بی یار و ان...
-
انباز
لغتنامه دهخدا
انباز. [ اَم ْ ] (ع اِ) ج ِ نبز. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). لقبها. (آنندراج ). رجوع به نبز شود.
-
انباذ
لغتنامه دهخدا
انباذ. [ اَم ْ ] (ع اِ) ج ِ نبذ. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به نبذ شود. || عامه ٔ مردم بی علم .(منتهی الارب ). اوباش از مردم . (از اقرب الموارد).
-
انباذ
لغتنامه دهخدا
انباذ. [ اِم ْ ] (ع مص ) افشردن و بَگْنی ساختن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). افشردن انگور و بگنی ساختن . (آنندراج ). نبیذ افکندن . (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
انضاب
لغتنامه دهخدا
انضاب . [ اِ ] (ع مص ) کشیدن چله ٔ کمان را تا بانگ کند. مقلوب انباض . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). کشیدن زه کمان تا صدا دهد. گویند مقلوب انباض است . (از اقرب الموارد).
-
ببانگ آوردن
لغتنامه دهخدا
ببانگ آوردن . [ ب ِ وَ دَ ] (مص مرکب ) به صدا درآوردن . ترنین . (تاج المصادر بیهقی ): ارغا؛ به بانگ آوردن شتر. (تاج المصادر بیهقی ). اطنان ؛ببانگ آوردن تشت را. (منتهی الارب ). انباض ؛ ببانگ آوردن زه کمان . (تاج المصادر بیهقی ). انباح ؛ ببانگ آوردن سن...