کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انباز گشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
انباز گشتن
لغتنامه دهخدا
انباز گشتن . [ اَم ْ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) قرین شدن . همراه شدن . جفت شدن . یکی شدن : ز جایی که بد شادمان بازگشت تو گفتی که با باد انباز گشت . فردوسی .ز جیحون دلی پر ز غم بازگشت ز فرزند، با درد انباز گشت . فردوسی .که فغفور چین با وی انباز گشت همه کشور...
-
واژههای مشابه
-
انباز داشتن
لغتنامه دهخدا
انباز داشتن . [ اَم ْ ت َ ] (مص مرکب ) نظیر و مانند و همتا داشتن : مردی جلد و کاری و سوار نیک و بشورانیدن همه ٔ سلاحهااستاد چنانکه انباز ندارد ببازی گوی . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 572). || رقیب داشتن : چوآمد بشاه جهان آگهی که انباز دارد بشاهنشهی .فردوسی...
-
انباز شدن
لغتنامه دهخدا
انباز شدن . [ اَم ْ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) شریک شدن . (فرهنگ فارسی معین ). شرکت . (تاج المصادر بیهقی ) : مصطفی فرمود کای اقبال جواندر این من می شوم انباز تو.مولوی .
-
انباز کردن
لغتنامه دهخدا
انباز کردن . [ اَم ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شریک کردن . اشتراک . (فرهنگ فارسی معین ). || قرین کردن . همراه کردن : خرد را چو با دانش انباز کردبدل پاسخ نامه را ساز کرد. فردوسی .خرد با دل روشن انباز کردباندیشه مر نرد را ساز کرد. فردوسی .گر بسی مایه داری آخ...
-
انباز گردانیدن
لغتنامه دهخدا
انباز گردانیدن . [ اَم ْ گ َ دَ ] (مص مرکب ) شریک ساختن : دو کس را که با هم زیاده الفتی نباشد در عمل انباز گردانند. (مجالس سعدی ).
-
انباز گرفتن
لغتنامه دهخدا
انباز گرفتن . [ اَم ْ گ ِ رِت َ ] (مص مرکب ) شریک گرفتن . جفت گرفتن : کنون بررست پیش من بصد نازبپرواز اندر آمد بچه ٔ بازهمی ترسم که گر پرواز گیردبکام خود یکی انباز گیرد.(ویس و رامین ).
-
جستوجو در متن
-
شرکت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: شرکة] šerkat ۱. شریک شدن؛ انباز گشتن؛ همدست شدن با یکدیگر در کاری.۲. (اسم)نهادی قانونی با فعالیتهای مخصوص بازرگانی.〈 شرکت با مسئولیت محدود: (اقتصاد) شرکتی بین دو یا چند تن که هرکدام به میزان سرمایۀ خود مسئول هستند.〈 شرک...
-
آغاز
لغتنامه دهخدا
آغاز. (اِ) بدائت (بدایت ).بدء (بدو). ابتدا. ابتداء. فاتحه . مفتتح . شروع . سر.دخش . درآمد. صدر. مبداء. اوّل . نخست . ازل . اصل . مقابل فرجام و انتها و انجام و بن و اَبَد : چون فراز آمد بدو آغاز مرگ دیدنش بیگار گرداند و مجرگ . رودکی .بر اندازه بر هر ک...
-
دره
لغتنامه دهخدا
دره . [ دَ رَ / رِ / دَرْ رَ / رِ ] (اِ) گشادگی میان دو کوه . (برهان ). گشادگی میان کوه را به شکنبه تشبیه نمودند ودره گفتند. (جهانگیری ). گشادگی میان کوهها بخصوص درآنجایی که رود روان می گردد. وادی و گشادگی میان تپه ها، که مخصوص به روان گشتن رود است ....
-
چهره
لغتنامه دهخدا
چهره . [ چ ِ رَ / رِ ] (اِ) صورت و روی آدمی باشد. (برهان ). روی . (آنندراج ). صورت و روی آدمی راگویند. (از انجمن آرا). رخ . روی . صورت . سیما. (ناظم الاطباء). رو. دیدار. رخسار. عارض . مُحَیّ̍ا. وجه . چهر. سیما. لقاء. طلعت . (یادداشت مؤلف ) : آراسته ...
-
انجام
لغتنامه دهخدا
انجام . [ اَ ] (اِ) انتها و آخر هرکار. (برهان قاطع) (آنندراج ) (هفت قلزم ). اتمام کار. ضد آغاز. (انجمن آرا). آخر کارها. (فرهنگ خطی ). انتها. آخرکار. (غیاث اللغات ). آخرکار. فرجام . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). آخرکار. عاقبت . (مؤید الفضلاء). عاقبت...
-
بازگشتن
لغتنامه دهخدا
بازگشتن . [ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) رجعت . (منتهی الارب ). مراجعت . برگشتن . (ناظم الاطباء). اِیاب . بازگردیدن . رجوع . عود. برگردیدن . معاودت نمودن . (آنندراج ). ارتجاع . تراجع. انتکاث . اعتکار. انسیاب . رَجع. رُجعی ̍. (منتهی الارب ). صُدور. حَور. مَعا...
-
دل
لغتنامه دهخدا
دل . [ دِ ] (اِ) قلب و فؤاد. (آنندراج ). قلب که جسمی است گوشتی و واقع در جوف سینه و آلت اصلی و مبداء دَوَران خون است . (ناظم الاطباء). عضو داخلی بدن بشکل صنوبری که ضربانهایش موجب دوران خون می گردد. (از فرهنگ فارسی معین ). رباط. نیاط. (منتهی الارب )....