کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
امیر حاجب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
امیر امیران
لغتنامه دهخدا
امیر امیران . [ اَ رِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) امیرالامراء. امیرامرا: و عنده اینانج محمود و امیر امیران عمر کانت امهما فی الری . (اخبار الدولة السلجوقیه ص 173). بر کنار رود دیهی بود که خندان می گفتند و باج می ستاندند از جهت امیر امیران [ جستان ا...
-
امیر بازار
لغتنامه دهخدا
امیر بازار. [ اَ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شُرْطی . (زمخشری ).
-
امیر بخارایی
لغتنامه دهخدا
امیر بخارایی . [ اَ رِ ب ُ ] (اِخ ) از شاعرانست و در 772 هَ .ق . درگذشته است . رجوع به تذکره ٔ روز روشن چ هوپال ص 72 و فرهنگ سخنوران شود.
-
امیر بخاری
لغتنامه دهخدا
امیر بخاری . [ اَ رِ ب ُ ] (اِخ ) از بزرگان مشایخ نقشبندیه بود. در معیت شیخ الهی از بخارا بروم آمد و مدتی در قصبه ٔ سماو اقامت کرد و سپس بحج و از آنجا به استانبول رفت و بسال 922 هَ .ق . در این شهر درگذشت . (از قاموس الاعلام ترکی ).
-
امیر بلگرامی
لغتنامه دهخدا
امیر بلگرامی . [ اَ رِ ب َ گ ِ ] (اِخ ) سیدحیدر، فرزند میرنورالحسین . بنا بنوشته ٔ صاحب تذکره ٔ صبح گلشن از فاضلان و دانشمندان بوده و در 1165 هَ . ق . در بلگرام تولد و در اورنگ آباد دکن تربیت یافته و در 1217 در اثنای سفر درگذشته است . از اشعار اوست :...
-
امیر تبریزی
لغتنامه دهخدا
امیر تبریزی . [ اَ رِ ت َ ] (اِخ ) خواجه امیربیک ، فرزند امیرابراهیم بن زکریای کججی نطنزی تبریزی (مهردار). ازرجال عهد شاه طهماسب صفوی است . اصل وی از مهرانرود تبریز از اعقاب غیاث الدین تبریزی است . در دبیری و ریاضیات و نجوم دست داشته و شعر می سروده ا...
-
امیر توپخانه
لغتنامه دهخدا
امیر توپخانه . [ اَ رِ ن َ / ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رئیس توپخانه . (ناظم الاطباء).
-
امیر حج
لغتنامه دهخدا
امیر حج . [ اَ رِ ح َج ج ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سردار پیشوای حاجیان . (آنندراج ). ملک الحاج . رئیس کاروان حج . رجوع به امیرحاج و امیرالحج و امیرالحاج شود.
-
امیر حرس
لغتنامه دهخدا
امیر حرس . [ اَ رِ ح َ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رئیس نگهبانان . در دوره ٔ غزنویان چنانکه از تاریخ بیهقی برمی آید شخصی بوده که نگهبانان شاهی را ریاست می کرده . رجوع به تاریخ بیهقی چ فیاض ص 228 و 435 شود.
-
امیر حسینی
لغتنامه دهخدا
امیر حسینی . [ اَ ح ُ س َ ] (اِخ ) خواهرزاده ٔ میرحیدر رفیعی معمایی و از شاعران قرن دهم هجری است . رجوع به حسینی کاشانی شود.
-
امیر حسینی
لغتنامه دهخدا
امیر حسینی . [ اَ ح ُ س َ ] (اِخ ) رکن الدین امیر حسین امیر عالم ، معروف به امیر سادات . از بزرگان عرفای خراسان در آخر قرن هفتم و اوایل قرن هشتم هجری است . وی در قریه ٔ گریوه (یکی از دهکده های غور هرات )671 هَ .ق . (؟) متولد گردید و در طریقت شاگرد شی...
-
امیر خوقندی
لغتنامه دهخدا
امیر خوقندی . [ اَ خ ُ ق َ ] (اِخ ) عمرخان . والی خوقند. از شاعران قرن سیزدهم هجری است . رجوع به تذکره ٔ قاری چ تاشکند ص 39 و فرهنگ سخنوران شود.
-
امیر داد
لغتنامه دهخدا
امیر داد. [ اَ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کسی که اجرای اوامر شاه در روز مظالم و یا تصدی امور مظالم بعهده ٔ او بود. (فرهنگ فارسی معین ). رئیس عدلیه . قاضی القضاة. (یادداشت مؤلف ). امیر حقوق . (فرهنگ فارسی معین ). میرداد. و رجوع به میرداد و امیر دا...
-
امیر دادی
لغتنامه دهخدا
امیر دادی . [ اَ ] (حامص مرکب ) منصب و شغل امیر داد. (فرهنگ فارسی معین ). ریاست . (فرهنگ جانسن از محمد قزوینی در حواشی لباب الالباب چ نفیسی ص 587) .
-
امیر رشید
لغتنامه دهخدا
امیر رشید. [ اَ رِ رَ ] (اِخ ) لقب عبدالملک بن نوح بن نصربن احمد، پادشاه سامانی بود.از تاریخ بخارای نرشخی . رجوع به عبدالملک ... شود.