کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
امید دادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
امید برخاستن
لغتنامه دهخدا
امید برخاستن . [ اُ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) نومید شدن . (آنندراج ) (مجموعه ٔ مترادفات ). رفتن انتظار و محروم گشتن . (ناظم الاطباء) : بلبلم در مضیق خارستان که امیدم ز گُلْسِتان برخاست .خاقانی (از آنندراج ).
-
امید بریدن
لغتنامه دهخدا
امید بریدن . [ اُ/اُم ْ می ب ُ دَ ] (مص مرکب ) نومید شدن . امید برخاستن .امید گسستن . (از آنندراج ). ناامید شدن : بهر سختیی تا بود جان بجای نباید بریدن امید از خدای . اسدی .از وظیفه بعد از این امّید بُرحق همی گویم بود الحق ﱡ مُر. مولوی .چو یعقوبم ار ...
-
امید بستن
لغتنامه دهخدا
امید بستن . [ اُ/اُم ْ می ب َ ت َ ] (مص مرکب ) امید پیدا کردن . امیدوار شدن . (فرهنگ فارسی معین ). دل بستن . آرزومند بودن : در دوست بجان امید بسته با شوی ز بیم جان گسسته . نظامی .چه بندم بر آن وعده امّید نیزکزو بهره ام انتظار است و بس .کمال خجندی (از...
-
امید بلخی
لغتنامه دهخدا
امید بلخی . [اُ دِ ب َ ] (اِخ ) میرزا امتیاز... شاعر و از بزرگان بلخ بوده و در همانجا وفات یافته . از اشعار اوست :تاگشت شمع روی تو از انجمن جداپروانه از فراق جدا سوخت من جداهر یک بیاد زلف و رخش میخورند خون ریحان جدا بنفشه جدا یاسمن جدااز یک کرشمه ای ...
-
امید داشتن
لغتنامه دهخدا
امید داشتن . [ اُ/اُم ْ می ت َ ] (مص مرکب ) امیدوار بودن . امل . (فرهنگ فارسی معین ). ترجیه . (تاج المصادر بیهقی ). امید داشتن بر چیزی و یا در چیزی ؛ چشم داشتن و بر آن چیز نگران بودن . (ناظم الاطباء). تأمیل . بیوسیدن . رجاء. ارتجاء. ترجی . (یادداشت ...
-
بزرگ امید
لغتنامه دهخدا
بزرگ امید. [ ب ُ زُ اُ / اُم ْ می ] (اِ مرکب ) امید بزرگ . بزرگ آرزو : بتا تا مرگ جان تو ببرده ست بزرگ امید من با تو بمرده ست . (ویس و رامین ).که ای از تو بزرگ ، امید مردان مرا از خود بزرگ امید گردان .نظامی .
-
بزرگ امید
لغتنامه دهخدا
بزرگ امید. [ ب ُ زُ اُم ْ می ] (اِخ ) کیابزرگ امید. رجوع به کیابزرگ امید و بزرگ امید رودباری شود.
-
بزرگ امید
لغتنامه دهخدا
بزرگ امید. [ ب ُ زُ اُم ْ می ] (اِخ ) نام حکیمی است که استاد و پرورنده ٔ پرویزبن انوشیروان بود. (برهان ). بروایت نظامی گنجوی معلم و مؤدب خسروپرویز بود. (فرهنگ فارسی معین ) : بزرگ امید پیش پیل سرمست بساعت سنجی اصطرلاب در دست . نظامی .بزرگ امید خردامی...
-
چشم امید
لغتنامه دهخدا
چشم امید. [ چ َ / چ ِ م ِ اُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) امید و انتظار و آرزوی بسیار.
-
حسن امید
لغتنامه دهخدا
حسن امید. [ ح َ س َ ن ِ اُ ] (اِخ ) او راست : «تاریخ ایران » چ 1347 هَ . ق . (ذریعه ج 1 ص 238).
-
بی امید
دیکشنری فارسی به عربی
مستميت
-
نا امید
دیکشنری فارسی به عربی
رمادي
-
روز امید و بیم
لغتنامه دهخدا
روز امید و بیم . [ زِ اُ / اُم ْ می دُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) روز محشر. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). کنایه از روز قیامت است . (برهان قاطع) (انجمن آرا) : شنیدم که در روز امید و بیم بدان را به نیکان ببخشد کریم .سعدی (از آنندراج ).
-
امید در جان شکستن
لغتنامه دهخدا
امید درجان شکستن . [ اُ دَ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از بند کردن امید در جان . (آنندراج ) : چه بد کردم که پیمانم شکستی امید وصل در جانم شکستی ؟مجیرالدین بیلقانی (از آنندراج ).
-
امید را پی کردن
لغتنامه دهخدا
امید را پی کردن . [ اُ پ َ/پ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از ناامید گردانیدن . (از هفت قلزم ) (از مؤید الفضلاء). مأیوس ساختن . (مجموعه ٔ مترادفات ).