کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
املا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
املا
/'emlā/
معنی
۱. مطلبی را تقریر کردن که دیگری بنویسد.
۲. (اسم) مطلبی که معلم بگوید و شاگرد بنویسد.
۳. طریقۀ نوشتن کلمات.
۴. درست نوشتن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
درستنویسی، دیکته
فعل
بن گذشته: املا کرد
بن حال: املا کن
دیکشنری
dictation, orthography, spelling
-
جستوجوی دقیق
-
املا
واژگان مترادف و متضاد
درستنویسی، دیکته
-
املا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: املاء] 'emlā ۱. مطلبی را تقریر کردن که دیگری بنویسد.۲. (اسم) مطلبی که معلم بگوید و شاگرد بنویسد.۳. طریقۀ نوشتن کلمات.۴. درست نوشتن.
-
املا
لغتنامه دهخدا
املأ. [ اَ ل ًَْ ] (ع ن تف ) پرتر. (یادداشت مؤلف ). || بمجاز، تواناتر و بی نیازتر، گویند: هو املأ القوم ؛ ای اقدرهم و اغناهم . (از اقرب الموارد) (از المنجد). هذا الامر املأ بک ؛ای املک . (از منتهی الارب ). || بمجاز، کاملتر، گویند: فلان املأ لعین...
-
املا
لغتنامه دهخدا
املا. [ اِ ] (از ع ، مص ، اِ) رجوع به املاء شود.
-
املا
دیکشنری فارسی به عربی
قواعد الاملاء
-
واژههای مشابه
-
آملا
لهجه و گویش تهرانی
ملا
-
املا کردن
لغتنامه دهخدا
املاکردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اِکتاب . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). املال . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). مطلبی را تقریر و القا کردن تا دیگری بنویسد : دبیر پیش وی نشسته و نامه ای می نوشت و فضل املا همی کرد. (تاریخ بلعمی ). نامه ٔ...
-
املا ء
دیکشنری فارسی به عربی
املاء , تهجي
-
املا ک
دیکشنری فارسی به عربی
عقار
-
املا صحیح
دیکشنری فارسی به عربی
قواعد الاملاء
-
املا ء کردن
دیکشنری فارسی به عربی
نوبة
-
واژههای همآوا
-
عملاً
واژگان مترادف و متضاد
بالفعل، درعمل ≠ اسماً
-
عملاً
فرهنگ فارسی معین
(عَ مَ لَ نْ) [ ع . ] (ق .) در عمل . مق اسماً.