کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
امارس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
امارس
لغتنامه دهخدا
امارس . [ ] (اِخ ) نام دانشمندی که دارای فضایل اخلاقی بوده است . رجوع به تاریخ الحکماء قفطی ص 203 شود.
-
واژههای همآوا
-
عمارس
لغتنامه دهخدا
عمارس . [ ع َ رِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عُمروس . رجوع به عُمروس شود.
-
جستوجو در متن
-
اسلاؤس
لغتنامه دهخدا
اسلاؤس . [ ] (اِخ ) قفطی در تاریخ الحکماء در پاسخ سقراط به سیماس آرد: و ان کنا نعدم اصحاباً و رفقاء اشرافاً محمودین فاضلین فانا ایضاً اذ کنا معتقدین متیقنین بالاقاویل التی لم تزل تسمع منا نصیر الی اخوان فاضلین اشراف محمودین منهم اسلاؤس و امارس و ار...
-
مراس
لغتنامه دهخدا
مراس . [ م ِ ] (ع اِ)سختی . شدت . (منتهی الارب ). || (مص ) بسیار کوشیدن . (فرهنگ خطی ). سخت کوشی : سلطان چون حدت باس و شدت مراس آن قوم مشاهده کرد بر پشته فرودآمد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 268). || مروسیدن . (از منتهی الارب ). ممارست . معالجه . (یادداشت...
-
ارقلیس
لغتنامه دهخدا
ارقلیس . [ اَ ق ِ ی ُ ] (اِخ ) پسر تِمِنوس از اخلاف هِرکول . برادران وی او را نفی بلد کردند و او به پادشاه مقدونیه پناه برد و چون دشمنان شاه را مغلوب کرد و میبایست با دختر وی ازدواج کند، شاه که بدین امر راضی نبود بفرمود تا او را بکشتند. || پادشاه مقد...