کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
الفت کردستانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
الفت کردستانی
لغتنامه دهخدا
الفت کردستانی . [ اُ ف َ ت ِ ک ُ دِ ] (اِخ ) از شاعران معاصر رضاقلی خان هدایت . در مجمعالفصحاء (ج 2 ص 60) چنین آمده : نام او ملااحمد خلف ملامهدی شیخ الاسلام سنندج بود. وی پس از پدر بدین منصب رسید. در علم و فضل و ذوق و حال و خوش طبعی معروف بود، و در خ...
-
واژههای مشابه
-
أَلَّفَتْ
فرهنگ واژگان قرآن
الفت داد-پيوند داد
-
الفت اصفهانی
لغتنامه دهخدا
الفت اصفهانی . [ اُ ف َ ت ِ اِ ف َ ] (اِخ ) محمدباقربن محمدتقی معروف به آقانجفی اصفهانی . به سال 1301 بدنیا آمد. او راست : فهرست روضات الجنات . مجمعالاجازات . کشف الحجب . خاندان من و داستان هفت برادر. دیوانش در اصفهان هست . (از الذریعة الی تصانیف الش...
-
الفت اصفهانی
لغتنامه دهخدا
الفت اصفهانی . [ اُ ف َ ت ِ اِ ف َ ] (اِخ ) محمدکاظم (میرزا کاظم )بن زین العابدین بیگ نوری . وی در اصفهان سکونت داشت . دیوانش مشتمل بر 3400 بیت و خطی است . از این دیوان چنین برمی آید که به سال 1253 هَ . ق . بدنیا آمده و میان سالهای 1299 و1306 درگذشته...
-
الفت افکندن
لغتنامه دهخدا
الفت افکندن . [ اُ ف َ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) الفت دادن . سازوار و دوست گردانیدن . القاء محبت . مونس کردن : ایدام ؛الفت افکندن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ).
-
الفت جونپوری
لغتنامه دهخدا
الفت جونپوری . [ اُ ف َ ت ِ ] (اِخ ) پیرمحمد. شاعر، سال ولادت و وفات او دانسته نیست . صاحب تذکره ٔ روز روشن آرد: طبعش به سخن سنجی مألوف بود، این اشعار ازوست :نه خال عنبرین باشد بر آن رخسار دلجویش ز داغ سینه ام عکسی است بر آیینه ٔ رویش .نشکنی ای شانه...
-
الفت خراسانی
لغتنامه دهخدا
الفت خراسانی . [ اُ ف َ ت ِ خ ُ ] (اِخ ) میر عبداﷲ، شاعر قرن یازدهم ، معاصر نصرآبادی . نصرآبادی گوید: الفت از خراسان است ، در اوایل سن بهندوستان رفت و در خدمت جعفرخان میبود. این ابیات ازوست :مخور باده بیجا بفصل بهاران که چون خون ناقص کشیدن نداردطلب د...
-
الفت دادن
لغتنامه دهخدا
الفت دادن . [ اُ ف َ دَ ] (مص مرکب ) سازوار کردن . دوست و مونس گردانیدن . الفت افکندن . خوگر کردن : اِجماع ؛ الفت دادن . (منتهی الارب ) : بنرمی سنگ را با شیشه الفت میتوان دادن در آن ساعت که پای کارسازی در میان باشد.میرزا شمس الدین شهرستانی (از آنندرا...
-
الفت داشتن
لغتنامه دهخدا
الفت داشتن . [ اُ ف َ ت َ ] (مص مرکب ) انس داشتن . (فرهنگ ناظم الاطباء). انس گرفتن . مونس شدن . خوگر شدن . الفت گرفتن : چه درختهای طوبی بنشانده آدمی راتو بهیمه وار الفت بهمین گیاه داری .سعدی (طیبات ).
-
الفت شوشتری
لغتنامه دهخدا
الفت شوشتری . [ اُ ف َ ت ِ ت َ ] (اِخ ) ملاداود، شاعر قرن یازدهم . نصرآبادی گوید: سودا بر وی غلبه کرد و به حسنعلی بن مولی عبداﷲ تستری درشتی کرد. این اشعار ازوست :مجردان که بگلزار دهر خاموشندز جام باده ٔ تجرید مست و مدهوشندبراه کعبه ٔ مقصود خضر یکدگرن...
-
الفت شیرازی
لغتنامه دهخدا
الفت شیرازی . [ اُ ف َت ِ ] (اِخ ) محمود خان . شاعر قرن سیزدهم ، معاصر ظل السلطان حاکم قاجاریه بود، دیوان قصاید و غزلیات در 4500 بیت دارد و از آن نسخه ای در کتابخانه ٔ ملی ملک موجود است . هدایت تخلص او را ساغر آورده است . رجوع به الذریعه ج 9 قسمت اول...
-
الفت فیروزآبادی
لغتنامه دهخدا
الفت فیروزآبادی . [ اُ ف َ ت ِ ] (اِخ ) میرزا عبدالمجید، شاعر قرن سیزدهم . رجوع به فرهنگ سخنوران تألیف خیامپور شود.
-
الفت کاشانی
لغتنامه دهخدا
الفت کاشانی . [ اُ ف َ ت ِ ] (اِخ ) میرزا محمدقلی از ایل افشار، و در خدمت نواب شجاع السلطنه حسنعلی میرزا مستوفی و نامه نگار بود، چندی در فارس اقامت داشت . دیوان او قریب به پنج هزار بیت اشعار مختلف و بیشتر غزلیات دارد. وی به سال 1240 هَ . ق . درگذشته ...
-
الفت کلانوری
لغتنامه دهخدا
الفت کلانوری . [ اُ ف َت ِ ک َ ] (اِخ ) میرزا غلام محمد برلاس ساکن کلانور از مضافات لاهور. مردی عاشق مزاج بود این دو بیتی ازوست :ببزم من که خموشی بساز آهنگ است زبان عرض تمنا پریدن رنگ است تمول آفت جان میشود توانگر راپی شکست طلسم صدف گهر سنگ است . (از...