کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
الصاق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
attach
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیوستن، پیوست کردن، ضمیمه کردن، چسباندن، بستن، الصاق کردن، نسبت دادن، گذاشتن، ضبط کردن، دلبسته شدن
-
adherence
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تبعیت، چسبندگی، طرفداری، پیوستگی، چسبیدن، الصاق، هوا خواهی، دوسیدگی
-
attachments
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیوست ها، دلبستگی، ضمیمه، وابستگی، تعلق، الصاق، حکم، علاقه، دنبال
-
attaching
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیوستن، پیوست کردن، ضمیمه کردن، چسباندن، بستن، الصاق کردن، نسبت دادن، گذاشتن، ضبط کردن، دلبسته شدن
-
تُکْوَىٰ بـِ
فرهنگ واژگان قرآن
داغ نهاده شود(کلمه کي - که کلمه تکوي مشتق از آن است - عبارت است از الصاق چيز داغ به بدن )
-
تلییط
لغتنامه دهخدا
تلییط. [ ت َل ْ ] (ع مص ) وصل کردن و سریش چسبانیدن . (ناظم الاطباء). الصاق . (اقرب الموارد).
-
برچسبانیدن
لغتنامه دهخدا
برچسبانیدن . [ ب َچ َ دَ ] (مص مرکب ) الصاق . الاقة. نظم . الساق . تلییط.(منتهی الارب ). رجوع به هریک از این مترادفات شود.
-
پادوسانیدن
لغتنامه دهخدا
پادوسانیدن . [ دَ ] (مص مرکب ) وادوسانیدن . فادوسانیدن . لَطّ. (تاج المصادر بیهقی ). الزاق . الصاق . چسبانیدن .
-
چسپاننده
لغتنامه دهخدا
چسپاننده . [ چ َ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف ) چسباننده . ملصق کننده . الصاق دهنده . دوساننده . کسی که دو یا چند چیز را بهم بچسباند.
-
چفسانی
لغتنامه دهخدا
چفسانی . [ چ َ ] (حامص ) لزوجت و الصاق و پیوستگی . (ناظم الاطباء). و رجوع به چفساندن و چفسانیدن شود.
-
چفسانیدن
لغتنامه دهخدا
چفسانیدن . [ چ َ دَ] (مص ) چسبانیدن . دوسانیدن . الصاق . لَت ّ. مُُطابَقَه . (منتهی الارب ). و رجوع به چفساندن و چفسیدن شود.
-
عصا
دیکشنری عربی به فارسی
عصا يا چوپ صاحب منصبان , چوب ميزانه , باتون ياچوب قانون , عصاي افسران , چسبيدن , فرورفتن , گير کردن , گير افتادن , سوراخ کردن , نصب کردن , الصاق کردن , چوب , عصا , چماق , وضع , چسبندگي , چسبناک , الصاق , تاخير , پيچ درکار , تحمل کردن , چسباندن , تردي...
-
گا
لغتنامه دهخدا
گا. (ترکی ، حرف اضافه ) در ترکی ترجمه ٔ حرف «با» که برای الصاق و صله آید و ترجمه ٔ حرف «اِ» که حرف ربط است و در بعضی جاها افاده ٔ مفعولیت نیز میکند. (غیاث ) (آنندراج ).
-
وادوسانیدن
لغتنامه دهخدا
وادوسانیدن . [ دَ ] (مص مرکب ) چسبانیدن . دوسانیدن . الزاق . (زوزنی ). الصاق . متصل کردن دو چیز به یکدیگر: الملاحمة؛ چیزی به چیزی وادوسانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). رجوع به دوسانیدن و دوسیدن شود.
-
تمبر
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ فر. ] (اِ.) تکه کاغذی کوچک و چسبناک که ادارة پست چاپ و در مقابل اخذ حق حمل و نقل نامه ها و غیره به نامه و محمول الصاق کند.