کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اقمشه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اقمشه
/'aqmeše/
معنی
= قماش
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اقمشه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: اقمشَة، جمعِ قُماش] 'aqmeše = قماش
-
واژههای مشابه
-
اقمشة
لغتنامه دهخدا
اقمشة. [ اَ م ِ ش َ ] (ع اِ) ج ِ قُماش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (دهار) (غیاث اللغات ). جامه های پشمینه و رخت ها ومتاع ها. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). پارچه ها و جامه های از هر قبیل . (ناظم الاطباء) : باز لشکریان را با زن و بچه و اتباع و اشیاع و...
-
جستوجو در متن
-
اجناس
واژگان مترادف و متضاد
۱. اقمشه، امتعه، کالا ۲. اقسام، انواع، گونهها
-
پیلون
لغتنامه دهخدا
پیلون . [ ل َ وَ ] (اِ) نوعی از حریر لطیف که از آن اقمشه ٔ نفیس کنند. (شعوری ج 1 ص 261).
-
انعامی
لغتنامه دهخدا
انعامی . [ اِ ] (از ع ، ص نسبی ) منسوب به انعام : اقمشه ٔ انعامی . (فرهنگ فارسی معین ).
-
انفادی
لغتنامه دهخدا
انفادی . [ اِ ] (ص نسبی ) ارسالی :وجوه انفادی ، اقمشه ٔ انفادی . (فرهنگ فارسی معین ).
-
محنطة
لغتنامه دهخدا
محنطة. [ م ُ ح َن ْ ن َ طَ ] (ع ص ) مؤنث محنط: اقمشة المومیاء المحنطة. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به محنط شود.
-
گلیون
لغتنامه دهخدا
گلیون . [ گ َ ] (اِ) مخفف انگلیون . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). نوعی از اقمشه ٔ هفت رنگ باشد، چنانکه هر هفت رنگ را در آن توان دید و آنرا بوقلمون هم میگویند. (برهان ) (آنندراج ) (جهانگیری ).
-
تارتن
لغتنامه دهخدا
تارتن . [ ت َ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) (از: تار+ تن ، تننده ) عنکبوت را گویند. (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). || جولاهه که بافنده ٔ جامه و اقمشه باشد. || کنایه از کرم ابریشم است . رجوع به تارتنک ، کارتن ، کارتنه و کارتنک شود.
-
بذیون
لغتنامه دهخدا
بذیون . [ ب َذْ ] (اِ) قماش نفیس .(برهان قاطع) (از فرهنگ رشیدی ) (از آنندراج ) (انجمن آرا). اقمشه ٔ خوب نفیس . (فرهنگ سروری ) : برز بالا بود بلند برین هست بذیون قماشهای گزین .(فرهنگ منظوم از فرهنگ سروری ).
-
کرفکه
لغتنامه دهخدا
کرفکه . [ ک َ رَ ف َ ک َ / ک ِ ] (اِ) کرفک . زره جنگی . (فرهنگ فارسی معین ) : از نقود و جواهر و تاج و کمر مرصع و اقمشه ٔ زرنگار عراقی و رومی و فرنگی و چینی و خطایی و اسلحه و یراق از کرفکه و زره تنگ حلقه ٔ داودی ... (عالم آرا از فرهنگ فارسی معین ).
-
جندرخانه
لغتنامه دهخدا
جندرخانه . [ ج َ دَ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) صندوقخانه . (آنندراج ). رختخانه . خانه ای که در آن رخت گذارند لکن به نون خطاست و صحیح به میم است چنانکه صاحب فرهنگ سامانی تصریح نموده که جمدرخانه و جمدارخانه مخفف جامه دارخانه باشد چه جامه دار کسی باشد که حا...
-
سوداگر
لغتنامه دهخدا
سوداگر. [ س َ / سُو گ َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) تاجر. (آنندراج ). آنکه معاوضه کند : بر دکان بودی نگهبان دکان نکته گفتی با همه سوداگران . مولوی .سوداگران هر بلاد و دیار نفایس اقمشه وامتعه جزایر و ... (حبیب السیر).- امثال : سوداگر پنیر در شیشه میخورد .س...