کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اقمر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اقمر
/'aqmar/
معنی
۱. سفیدرنگ؛ به رنگ ماه.
۲. سفید مایل به سبزی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اقمر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی، مجاز] 'aqmar ۱. سفیدرنگ؛ به رنگ ماه.۲. سفید مایل به سبزی.
-
اقمر
لغتنامه دهخدا
اقمر. [ اَ م َ ] (ع ص ) سپید. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ابیض . (اقرب الموارد). || سپید مایل به تیرگی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).- حمار اقمر ؛ خر سفید مایل به تیرگی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).- سحاب اقمر ؛ ابر سپید مای...
-
واژههای مشابه
-
جامع اقمر
لغتنامه دهخدا
جامع اقمر. [ م ِ ع ِ اَم َ ] (اِخ ) مسجدی است در شارع المعز لدین اﷲ که از مفاخر آثار خلفاء فاطمیه است . این جامع را خلیفه الاَّمر باحکام اﷲ ابوعلی منصوربن المستعلی باللّه بنا کرد. و ابوعبداﷲ محمدبن فاتک وزیر خود را به این کار گماشت . این مسجد از مساج...
-
جستوجو در متن
-
کوژه
لغتنامه دهخدا
کوژه . [ ژَ / ژِ ] (اِ) خرالاغ سفید را گویند و به عربی اقمر خوانند. (برهان ). خر سپیدرنگ را گویند که به عربی اقمر خوانند. (آنندراج ). خر سپید. (ناظم الاطباء). خر سفیدرنگ . اقمر. (فرهنگ فارسی معین ).
-
زهیر
لغتنامه دهخدا
زهیر. [ زُ هََ ] (اِخ )ابن اقمر، مکنی به ابوکثیر. رجوع به ابوکثیر شود.
-
قمراء
فرهنگ فارسی معین
(قَ) [ ع - فا. ] 1 - (ص .) مؤنث اقمر، سفید مایل به تیره . 2 - (اِ.) ماهتاب .
-
قمر
لغتنامه دهخدا
قمر. [ ق ُ ] (ع اِ) ج ِ قُمریّه . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قمریه شود. || ج ِ اقمر بمعنی سخت سفید و از این جهت است که قمری پرنده ٔ معروف را قمری گویند. (از معجم البلدان ).
-
قمراء
لغتنامه دهخدا
قمراء. [ ق َ ] (ع ص ) مؤنث اقمر. (اقرب الموارد). ماهتاب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || شب روشن با ماه . (منتهی الارب ). لیلة قمراء؛ شبی ماهناک . (مهذب الاسماء). شبی بامهتاب . || اتان قمراء؛ خر ماده ٔ سپید مایل به تیرگی . (منتهی الارب ) (اقرب ال...
-
زاهر
لغتنامه دهخدا
زاهر. [ هَِ ] (ع ص ) رنگ درخشان و صاف . (المنجد). روشن و صاف . (فرهنگ نظام ). روشن و بلند. (آنندراج ). تابان . درخشان و روشن . نورانی . منور. (ناظم الاطباء) : بر خوان تست گرده ٔ مرسومی چون قرص آفتاب فلک ، زاهر. سوزنی .عنصر زاهرش گوهری از معدن عدن . (...
-
ابوالحسن مدائنی
لغتنامه دهخدا
ابوالحسن مدائنی . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ن ِ م َ ءِ ] (اِخ ) ابن الندیم از گفته ٔ حارث بن ابی اسامه روایت کند که نام مدائنی ابوالحسن علی بن محمدبن عبداﷲبن ابی سیف است از موالی شمس بن عبدمناف و مولد او بدانگونه که محمدبن یحیی از حسین بن فهم و او از خود اب...