کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
افشون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
افشون
/'afšun/
معنی
وسیلۀ چوبی سهشاخه یا چهارشاخه و دستهدار شبیه پنجۀ دست که برای جابهجا کردن محصول و جداکردن کاه از دانه استفاده میشود؛ انگشته؛ هسک؛ هید؛ چارشاخ.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
rake
-
جستوجوی دقیق
-
افشون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹افشان› (کشاورزی) 'afšun وسیلۀ چوبی سهشاخه یا چهارشاخه و دستهدار شبیه پنجۀ دست که برای جابهجا کردن محصول و جداکردن کاه از دانه استفاده میشود؛ انگشته؛ هسک؛ هید؛ چارشاخ.
-
افشون
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) (اِ.) ابزاری چوبی با نوکی چهار یا پنج شاخه (مانند پنجة دست ) که به وسیلة آن غلة کوفته را به باد می دادند تا دانه را از کاه جدا سازد؛ انگشته ، هم گویند.
-
افشون
لغتنامه دهخدا
افشون . [ اَ ] (اِ) چیزی باشد مانند پنجه ٔ دست و دسته نیز داردکه دهقانان بدان غله ٔ کوفته را بر باد دهند تا کاه از آن جدا شود. (مؤید الفضلاء) (آنندراج ) (برهان ). پنجه مانائی که از چوب سازند و به آن خرمن باد دهند تاکاه از دانه جدا شود. (مجمعالفرس )....
-
افشون
لهجه و گویش تهرانی
موی پخش
-
جستوجو در متن
-
هسک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] hasak چهارشاخ که با آن خرمن کوبیده را به باد میدهند تا کاه از دانه جدا شود؛ هید؛ افشون؛ انگشته؛ چک.
-
انگشته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (کشاورزی) 'angošte وسیلۀ چوبی چهارشاخه با دستۀ بلند که برزگران با آن خرمن کوفتهشده را به باد میدهند تا دانه از کاه جدا شود؛ چهارشاخ؛ افشون؛ هسک؛ هید؛ چک.
-
چهارشاخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چارشاخ› (کشاورزی) ča(ā)hāršāx وسیلهای با دستۀ بلند و چنگال فلزی برای باد دادن خرمن کوبیدهشده؛ غلهبرافشان؛ انگشته؛ هسک؛ چک؛ چج؛ هید؛ افشون؛ بواشه.
-
مذراة
لغتنامه دهخدا
مذراة. [م ِ ] (ع اِ) افشون . (مهذب الاسماء). افزاری چوبین دندانه دار که بدان غله ٔ کوبیده بر باد دهند. (از ناظم الاطباء). چوبی که یک طرف شبیه پنجه ٔ دست است و بدان خرمن کوبیده را باد دهند تا کاه از دانه جدا شود. مذری . (از متن اللغة). آن را در سیرجان...
-
چک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چچ› čak ۱. ضربه که با دست به گونۀ کسی زده شود؛ سیلی؛ تپانچه.۲. (کشاورزی) [قدیمی] وسیلهای که با آن خرمن کوفته را بر باد میدهند تا کاه از دانه جدا شود؛ هسک؛ افشون؛ چارشاخ.۳. [قدیمی] مشتۀ پنبهزنی.〈 چک زدن: (مصدر لازم) سیلی زدن.
-
مذری
لغتنامه دهخدا
مذری . [ م ِ را ] (ع اِ) انگشته . پنج انگشت . افزاری باشد که برزگران دانه وکاه را بدان به باد بردهند تا از هم جدا شود. (لغت نامه ٔ اسدی ، از یادداشت مؤلف ). سکو. (منتهی الارب ). مذراة. چوبی که یک طرفش به کف و پنجه ٔ دست شبیه است و بدان خرمن را باد د...
-
عضم
لغتنامه دهخدا
عضم . [ ع َ] (ع اِ) قبضه ٔ کمان . (منتهی الارب ). مقبض قوس . (اقرب الموارد). ج ، عِضام . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || سرآماج و بیل گندم پاک کن که به صورت انگشتان سازند. (منتهی الارب ). چوبی دارای انگشتان که گندم را بدان به باد دهند. (از اقرب الم...
-
انگشته
لغتنامه دهخدا
انگشته . [ اَ گ ُ ت َ / ت ِ ] (اِ) انگشته و مذری و پنج انگشت ، افزاری که برزگران دانه و کاه را بدان بباد بر دهند تا از هم جدا شود. (لغت فرس اسدی چ دبیرسیاقی ص 77). آلتی باشد از چوب مانند پنجه ٔ دست و دسته نیز دارد که برزیگران خرمن کوفته شده را بدان ب...