کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
افزون گرفتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
افزون جوئی
لغتنامه دهخدا
افزون جوئی . [ اَ ] (حامص مرکب ) زیاده طلبی . (یادداشت دهخدا).
-
افزون فروش
لغتنامه دهخدا
افزون فروش . [ اَ ف ُ ] (نف مرکب ) گرانفروش . (یادداشت دهخدا) : به بازارگان گفت چندین مکوش به افزونی ای مرد افزون فروش .فردوسی .
-
کم و افزون
فرهنگ گنجواژه
کم و بیش.
-
جستوجو در متن
-
بالا گرفتن
واژگان مترادف و متضاد
۱. شدتیافتن، افزون شدن ۲. اوج گرفتن ۳. ترقی کردن
-
تمرن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tamarron ۱. افزون شدن یا افزونی کردن بر کسی.۲. خوی گرفتن بر چیزی.
-
مماجرة
لغتنامه دهخدا
مماجرة. [ م ُ ج َ رَ ] (ع مص ) افزون گرفتن در خرید و فروخت . مجار. (منتهی الارب ). افزون گرفتن در بیع. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ربا دادن چیزی را. (از شرح قاموس ).
-
ایثان
لغتنامه دهخدا
ایثان . (ع مص ) دهش سترگ دادن کسی را. || افزون گرفتن مال را: اوثن من المال . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
وِبالْ
لهجه و گویش گنابادی
webal در گویش گنابادی یعنی افزون شده ، مسئولیت بیشتر ، مسئول چیزی یا کاری قرار گرفتن ، مشکل ، گاهی بصورت ترکیبی و مرکب در واژه وبال گردن به کار میرود.
-
ارباء
لغتنامه دهخدا
ارباء. [ اِ ] (ع مص ) زائد گرفتن از آنچه که داده باشد. || فزون گردانیدن چیزی را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || افزون شدن . افزون شدن بر کسی . || بیزار کردن و ناراحت نمودن . (از اقرب الموارد). || داخل «رُبی »، یعنی زمین مرتفع شدن .
-
فزونی گرفتن
لغتنامه دهخدا
فزونی گرفتن . [ ف ُ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) افزون شدن . بیشتر شدن : مرا گر زمانه چنین اژدهاست بمردی فزونی نگیرد نه کاست . فردوسی .پس نه مقری تو که ، ملک خدای هیچ نگیرد نه فزونی نه کاست . ناصرخسرو.رجوع به فزونی شود.
-
ارماث
لغتنامه دهخدا
ارماث . [ اِ ] (ع مص ) باقی گذاشتن در پستان ناقه شیر را. بقیه ٔ شیر دست بداشتن در پستان . (تاج المصادر بیهقی ). || افزون گردانیدن . || نرم گردانیدن . (منتهی الأرب ). || زاید از داده گرفتن . زائد گرفتن از آنچه داده باشد. (منتهی الأرب ). || ارماث کسی...
-
هاچیدن
لغتنامه دهخدا
هاچیدن . [ دَ ] (مص ) گرفتن . || ربودن . || خشک کردن . || پژمردن . || سرد شدن و افزون گشتن سرما. (ناظم الاطباء). || بریان کردن . (فرهنگ شعوری ج 2 ورق 431 ص الف ).
-
مجار
لغتنامه دهخدا
مجار. [ م ِ ] (ع اِ) رسن پای بند شتر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عقال و رسن پای بند شتر. (ناظم الاطباء). || (مص ) افزون گرفتن در خرید و فروخت . مماجرة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
تنفل
لغتنامه دهخدا
تنفل . [ ت َ ن َف ْ ف ُ ] (ع مص ) گرفتن افزون تر از آنچه که یاران کسی از غنیمت گیرند: تنفل علی اصحابه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نفل گزاردن . (از منتهی الارب ). نافله گزاردن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
کثوع
لغتنامه دهخدا
کثوع . [ ک ُ ] (ع مص ) سر گرفتن شیر و چربش بر شیر برآمدن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). برآمدن چربی شیر و سرشیر گرفتن . (ناظم الاطباء) . || نرم شدن شکم شتران و جز آن یا نرم شدن و روان گردیدن . (آنندراج ) (منتهی الارب ). فروهشته گردیدن شکم شتر و گفته...