کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
افانین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
افانین
/'afānin/
معنی
= فنن
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
افانین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ اَفنان، جمعالجمعِ فَنَن] [قدیمی] 'afānin = فنن
-
افانین
فرهنگ فارسی معین
(اَ نِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - شاخه درخت . 2 - انواع سخن .
-
افانین
لغتنامه دهخدا
افانین . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ اَفنان و اَفنون جج ِ فَنَن بمعنی شاخ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شاخها. (مؤید). ج ِ اُفنون ، بمعنی شاخهای درخت . جج ِ اَفنان . ج ِ فَنَن . (آنندراج ) (از منتخب بنقل غیاث اللغات ). شاخها که از طول و عرض مستقیم باشد. (ا...
-
جستوجو در متن
-
فنن
لغتنامه دهخدا
فنن . [ ف َ ن َ ] (ع اِ) شاخ . ج ، افنان . جج ، افانین . (منتهی الارب ). شاخه ٔ درخت . ج ، افنان . جج ، افانین . (فرهنگ فارسی معین ). غصن . شاخه . شاخ . (یادداشت مؤلف ) : طاوس ملائک به نوا مدح تو خوانداندر فنن سدره چو قمری و چو دراج .سوزنی .
-
تجدیع
لغتنامه دهخدا
تجدیع. [ ت َ ] (ع مص ) بدخوار گردانیدن مادر کودک را. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || هر دو گوش خر بریدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || جدعاً لک گفتن کسی را. (از اقرب الموارد) (از قطر المح...
-
اسالیب
لغتنامه دهخدا
اسالیب . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ اسلوب . شیوه ها. راهها. طرق . فنها. گونه ها. طرزها. وضعها. انواع . اقسام : و انواع کرامات وصلات و اسالیب مبرّات که نطاق تقریر از شرح آن تضایق گیرد. (جهانگشای جوینی ). و به نیابت آن ممالک عزالدین حسین خرجل را به انواع اصطناع...
-
راغب اصفهانی
لغتنامه دهخدا
راغب اصفهانی . [ غ ِ ب ِ اِ ف َ ] (اِخ )ابوالقاسم حسین بن محمدبن مفضل بن محمد معروف به راغب اصفهانی ، از استادان لغت و عربی و حدیث و شعر و نویسندگی و اخلاق و حکمت و کلام میباشد که امام فخر رازی در اساس التقدیس او را با غزالی برابر دانسته و یکی از ائم...
-
ابوالعلاء
لغتنامه دهخدا
ابوالعلاء. [ اَ ب ُ ل ع َ ] (اِخ ) معرّی . احمدبن عبداﷲبن سلیمان بن محمدبن سلیمان بن احمدبن سلیمان بن داود المطهربن زیادبن ربیعةبن الحارث بن ربیعه ٔ تنوخی معری . شاعر لغوی . وی در فنون ادب استاد بود و نحو و لغت را در معره از پدر خویش و به حلب از محمد...