کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اغلاط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اغلاط
/'aqlāt/
معنی
= غلط
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اغلاط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی، جمعِ غَلَط] 'aqlāt = غلط
-
اغلاط
فرهنگ فارسی معین
(اَ ) [ ع . ] ( اِ.) جِ غلط ؛ غلط ها، اشتباها.
-
اغلاط
لغتنامه دهخدا
اغلاط. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ غَلَط. مأخوذی از تازی .غلطها. (از ناظم الاطباء). ج ِ غلط. (غیاث اللغات ).
-
اغلاط
لغتنامه دهخدا
اغلاط. [ اِ ] (ع مص )در غلط افکندن کسی را. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). غلط کردن . (غیاث اللغات ). در غلط افکندن . (از تاج المصادر بیهقی ). بغلط افکندن : اغلطه ؛ اوقعه فی الغلط. (از اقرب الموارد). مُغالَطَة. (از اقرب الموارد). در غلط ...
-
واژههای همآوا
-
اقلات
لغتنامه دهخدا
اقلات . [ اِ ] (ع مص ) فرزند مردن عادت شدن زن را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). || هلاک کردن و در جای هلاک انداختن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). هلاک کردن وگویند در معرض هلاک قرار دادن . (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
errata
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خرابکاری، غلطنامه، فهرست اغلاط
-
تصحیح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tashih ۱. اغلاط نوشته یا کتابی را گرفتن و آن را بیغلط کردن.۲. صحیح کردن؛ درست کردن.
-
غلطنامه
لغتنامه دهخدا
غلطنامه . [ غ َ ل َ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) فهرستی که از اغلاط کتاب چاپ شده فراهم آورند و به آخر کتاب افزایند تا خوانندگان از روی آن غلطهای کتاب را تصحیح کنند.
-
یوسف
لغتنامه دهخدا
یوسف . [ س ُ ] (اِخ ) ابن معزوز قیسی مرسی ، مکنی به ابوالحجاج . عالم به ادب عرب از مردم جزیرةالخضراء اندلس بود. در پایان عمر به مرسیة رفت و در همانجا به سال 625 هَ . ق . درگذشت . از آثاراوست : 1- شرح الایضاح . 2- التنبیه علی اغلاط الزمخشری فی المفصل ...
-
حجازی واعظ
لغتنامه دهخدا
حجازی واعظ. [ ح ِ ی ِ ع ِ ] (اِخ ) محمدبن محمدبن عبداﷲ اکراوی قلقشندی معروف به محمد حجازی واعظ. فقیهی عالم بتفسیر و حدیث بود، در منزل اکری (از منازل حجاج مصر در راه مکه ) در 957 هَ . ق . متولد گشت و در قلقشنده سکونت داشت و در قاهره در 1035 هَ . ق . د...
-
رزاله
لغتنامه دهخدا
رزاله . [ رِ ل َ ] (از ع ، اِمص ) رزالت . با این املا که صاحب آنندراج و غیاث اللغات در ذیل رذالة نوشته اند: «و رزاله بکسر اول و زای هوز چنانچه شهرت گرفته به این معنی در هیچ کتاب یافته نشده »، شاید از تصرفات فارسی زبانان درگذشته و یا از اغلاط معروف بو...
-
شاکر
لغتنامه دهخدا
شاکر. [ ک ِ ] (اِخ ) ابن مغامس بن محفوظبن صالح شقیر. داستان نویس و متولد بسال 1266 و متوفی در سال 1314 هَ . ق . وی در لبنان بدنیا آمد و نگارش فصلهای بسیاری از دائرة المعارف بستانی بعهده ٔ او بوده . مجله ٔ «کنانة» را در مصر انتشار داده است . نیز او را...
-
خطیب اسکافی
لغتنامه دهخدا
خطیب اسکافی . [ خ َ ب ِ اِ ] (اِخ ) محمدبن عبداﷲ خطیب اسکافی متولد 420 هَ . ق . عالم بادب و لغة و از اهل اصبهان بود. ابتداء کفشگر بود و سپس خطیب ری شد. از کتب اوست مبادی اللغة و نقدالشعر و درةالتنزیل و عروة التأویل در آیات متشابهه و غلط کتاب العین و...