کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اعکام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اعکام
لغتنامه دهخدا
اعکام . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ عِکم ، بمعنی تنگ که باربا آن بندند و لنگه ٔ بار. و منه یقال فی المثل : «هماعکما عیر»؛ ای عدلاه . یضرب للمثلین . (از اقرب الموارد). ج ِ عِکم ، تنگ بار. (آنندراج ). ج ِ عِکم ، بمعنی باربند و تنگ بار. (منتهی الارب ). و رجوع به ...
-
اعکام
لغتنامه دهخدا
اعکام . [ اِ ] (ع مص ) یاری دادن در بار بستن . (منتهی الارب ). یاری دادن در بار کردن . (ناظم الاطباء). یاری دادن بر بار بستن . (تاج المصادر بیهقی ). یاری دادن کسی را در بستن بار. (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
عکم
لغتنامه دهخدا
عکم . [ ع ِ ] (ع اِ) باربند، و تنگ بار. (منتهی الارب ). «عکام » و بار. (از اقرب الموارد). ج ، أعکام . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و رجوع به عِکمان شود. || جامه دان . (منتهی الارب ). || پشتواره ٔ جامه . (منتهی الارب ). کارة. (اقرب الموارد). ج ، عُ...