کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اعمام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اعمام
/'a'mām/
معنی
= عم
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اعمام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ عَمّ] [قدیمی] 'a'mām = عم
-
اعمام
لغتنامه دهخدا
اعمام . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ عَم ّ، برادر پدراست . (آنندراج از منتخب از غیاث اللغات ). ج ِ عَم ّ،بمعنی برادر پدر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ِ عَم ّ، برادر پدر و گفته اند هر کس که پدر او با پدر تو از یک صلب یا یک بطن باشند. (از اقرب الموارد). عُمو...
-
اعمام
لغتنامه دهخدا
اعمام . [ اِ ] (ع مص ) خداوند بسیار اَعمام شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). عموهای کریم داشتن . و مبنی مفعول نیز روایت شده است . (از اقرب الموارد). خداوند عم کریم شدن . (المصادر زوزنی ). خداوند عم بسیار گشتن و کریم شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || عم گ...
-
جستوجو در متن
-
قراچار
لغتنامه دهخدا
قراچار. [ ق َ ] (اِخ ) نام یکی از بنی اعمام چنگیز و جد امیرتیمور. (ناظم الاطباء).
-
هسرة
لغتنامه دهخدا
هسرة. [ هَُ رَ ] (ع اِ) نزدیکان و خویشان از اعمام و اخوال . (منتهی الارب ). اصل اسرة است ، و همزه به هاء بدل شده است . (از اقرب الموارد).
-
ملکان
لغتنامه دهخدا
ملکان . [ م َ ] (اِخ ) نام پدر خضر علیه السلام باشد و او از احفاد سام بن نوح است و الیاس از اعمام اوست . (برهان ). نام پدر خضر پیغمبر. (ناظم الاطباء).
-
اعمة
لغتنامه دهخدا
اعمة. [ اَ ع ِم ْ م َ ] (ع اِ) ج ِ عَم ّ، برادر پدر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اَعمام . عُمومَه . اَعُم ّ. (منتهی الارب ).
-
حسن حنیفی
لغتنامه دهخدا
حسن حنیفی . [ ح َ س َ ن ِ ح َ ] (اِخ ) از بنی اعمام حسن بن زید والی ساری بود. رجوع به حبیب السیر شود.
-
تاتار
لغتنامه دهخدا
تاتار. (اِخ ) نام طایفه ای است بزرگ از ترکستان و اصل آن از اولاد تاتارخان بوده اندو تاتارخان برادر مغول خان و اولاد این دو، بنی اعمام یکدیگر و بمرور، بسیار شده اند و تاتار را تار تاری و تتار و تتر نیز گفته اند. (انجمن آرا) (آنندراج ).
-
ارته باذ
لغتنامه دهخدا
ارته باذ. [ اَ ت َ ] (اِخ ) از بزرگان پارس معاصر کوروش بزرگ هخامنشی . وی خود را از بنی اعمام کوروش میدانست . وی از جانب کوروش نزد مادیها فرستاده شد تا امر کیاکسار را ابلاغ کند.
-
اعم
لغتنامه دهخدا
اعم . [ اَ ع ُم م ] (ع اِ) ج ِ عَم ّ، بمعنی برادر پدر، یا هر کس که پدرش با پدر تو از یک صلب یا یک بطن باشد. اَعمام . عُمومَة. (از اقرب الموارد).
-
شافعی
لغتنامه دهخدا
شافعی . [ ف ِ ] (ص نسبی ) نسبت به جد اعلی و او جد امام ابوعبداﷲ محمدبن ادریس بن العباس بن عثمان بن شافعبن السائب بن عبیدبن عبدیزیدبن هشام بن عبدالمطلب بن عبدمناف الشافعی است . جماعتی از بنی اعمام امام شافعی نیز بهمین نسبت منسوبند. (از لباب الانساب ).
-
معم
لغتنامه دهخدا
معم . [ م ُ ع َم م / م ُ ع ِم م ] (ع ص ) آنکه برادران پدرش کثیر باشند یا مرد کریم الاعمام . (منتهی الارب ) (آنندراج )(اقرب الموارد). کسی که اعمام و برادران پدرش بسیارباشند و آنکه عموهایش کریم باشند. (ناظم الاطباء).
-
خلف
لغتنامه دهخدا
خلف . [ خ َ ل َ ] (اِخ ) ابن اللیث بن فرقدبن سلیمان بن ماهان . از بزرگان سیستان و بنی اعمام یعقوب لیث صفاری بود. رجوع به تاریخ سیستان ص 207، 229، 249، 269 و342 و تاریخ بیهقی ص 152 و سبک شناسی ج 2 ص 371 شود.