اعمام . [ اِ ] (ع مص ) خداوند بسیار اَعمام شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). عموهای کریم داشتن . و مبنی مفعول نیز روایت شده است . (از اقرب الموارد). خداوند عم کریم شدن . (المصادر زوزنی ). خداوند عم بسیار گشتن و کریم شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || عم گردیدن . یقال : اعم الرجل ؛ اذاصار عماً. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.