کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اطلة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اطلة
لغتنامه دهخدا
اطلة. [ اَ طِل ْ ل َ ] (ع اِ) ج ِ طلیل . (متن اللغة) (تاج العروس ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به طلیل شود.
-
واژههای مشابه
-
اطله
لغتنامه دهخدا
اطله . [ اَ طِل ْ ل َ ](ع اِ) ج ِ طلیل . (منتهی الارب ). رجوع به طلیل شود.
-
اطله
لغتنامه دهخدا
اطله . [ اَ ل َه ْ ] (ع ص ) واد اطله ؛ وادی بی آب . ج ، طُلْه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
عتلة
لغتنامه دهخدا
عتلة. [ ع َ ت َ ل َ ] (ع ص ، اِ) کلوخ کلان که از زمین برکنده باشند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || آهنی است مانند سر تبر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || چوب دستی بزرگ از آهن سرپهن که بدان دیوار بشکنند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (...
-
عطلت
لغتنامه دهخدا
عطلت . [ ع ُ ل َ ] (ع اِمص ) عطلة. بیکاری . (غیاث اللغات ). عطالت . بطالت . بیکاری .تعطل . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : اتفاق خوب چنین افتاد... که خواجه ابوسعید... مرا در این بیغوله ٔ عطلت بازجست . (تاریخ بیهقی ص 71). طاهر از چشم امیر بیفتاد و آبش ت...
-
عطلة
لغتنامه دهخدا
عطلة. [ ع َ طِ ل َ ] (ع ص ) شتر نیکواندام . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || شترماده ٔ گزیده . (منتهی الارب ). ناقه ٔ صفی ّ و برگزیده . (از اقرب الموارد). || گوسپند بسیارشیر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || دلو دوال بریده ٔ گوشه شکسته . (منتهی ...
-
عطلة
لغتنامه دهخدا
عطلة. [ ع ُ ل َ ] (ع اِمص ) بیکاری ، اسم است تعطل را. (منتهی الارب ). بیکاری . (دهار). باقی ماندن بدون عمل و کار. (از اقرب الموارد). عطلت . رجوع به عطلت شود. || بی پیرایگی زن . (منتهی الارب ).
-
عطلت
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیکاری، تعطیل، مهملی ۲. بیپیرایگی، ≠ اشتغال
-
عطلت
فرهنگ فارسی معین
(عُ طْ لَ) [ ع . عطلة ] (اِمص .) 1 - بیکاری . 2 - بی پیرایگی زن .
-
اطلط
لغتنامه دهخدا
اطلط. [ اَ ل َ ] (ع ص / ن تف ) داهیة. (متن اللغة). مرد نیک زیرک و رسا. (منتهی الارب ): هو اطلط منه ؛ او زیرکتر است از آن . (ناظم الاطباء).
-
عطلت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: عطلة] [قدیمی] 'otlat بیکاری.
-
جستوجو در متن
-
طله
لغتنامه دهخدا
طله . [ طُل ْه ْ ] (ع اِ) ج ِ اَطْلَه ْ. (منتهی الارب ).