کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اطلال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
پلسی لتور
لغتنامه دهخدا
پلسی لتور. [ پْل ِ / پ ِ ل ِ ل ِ ] (اِخ ) قریه ای از ایالت «اندراِلوار» در شهرستان تور. اطلال کاخی که لوئی یازدهم ساخته و در آن بسال 1483م . وفات کرده است بدانجا برجای است .
-
پروزا
لغتنامه دهخدا
پروزا. [ پْرِ / پ ِ وِ ] (اِخ ) پرویزا. بندری است به ترکیه در انتهای شبه جزیره ای واقع در خلیج آرتا . سکنه ٔ آن هفت هزار تن است از این بندر دهنیات و پشم و چهارپایان و چوب صادر شود و اطلال نیکوپولیس در حوالی آن است .
-
عاد
لغتنامه دهخدا
عاد. (اِخ ) ابن عوص بن ارم بن سام بن نوح . جدی جاهلی است .گویند وی در بابل بود سپس با عائله ٔ خود به یمن رفت و در احقاف بین یمن و عمان از بحرین تا حضرموت اقامت کرد. او و فرزندان او در آن سرزمین تمدنی بوجود آوردند. از آثار آنان اطلال «جش » و بناهای سن...
-
کواحص
لغتنامه دهخدا
کواحص . [ ک َ ح ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ کاحص . (منتهی الارب ). ج ِ کاحصة.(اقرب الموارد). ج ِ کاحص و کاحصة. (ناظم الاطباء).- اطلال کواحص ؛ آثار خانه ٔ محو و ناپدید. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). و رجوع به کاحص و کاحصة شود.
-
کند و مند
لغتنامه دهخدا
کند و مند. [ ک َ دُ م َ ] (ص مرکب ، از اتباع ) از قبیل توابعند یعنی خراب و ویران و کنده شده . (فرهنگ رشیدی ) : کدام باره که نفکند زنده پیل تو شاه کنون رسوم دیار است و کندومند اطلال . عنصری (دیوان چ قریب ص 204).رجوع به کندمند شود.
-
ابسس
لغتنامه دهخدا
ابسس . [ اَ س ُ ] (اِخ ) نام شهری نزدیک اَبُلستین از نواحی روم ، و گویند اصحاب کهف و رقیم بدانجا باشند. (یاقوت حموی ). و آثار غریبی به ویرانه های این شهر است . (تاج العروس ). و ظاهراً مراد شهر اِفزوس در آسیةالصغری باشد که معبد دیان ربةالنوع جنگلها یک...
-
ابوشهرین
لغتنامه دهخدا
ابوشهرین . [ اَ ؟ ] (اِخ ) نام موضعی بساحل ایمن فرات بجنوب مقیّر در ناحیه ٔ بابل جنوبی و از آنجا تا مقیر با اسب چهار ساعته راه است . و بدانجا آثار شهری قدیم و بعضی برآنند که آن اطلال شهر اریدو است که بتوریة ذکر آن رفته است و برخی آنرا خرابه های شهر ب...
-
دمن
لغتنامه دهخدا
دمن . [ دِ م َ ] (ع اِ) ج ِ دِمْنَة. (منتهی الارب ) (دهار) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج ِ دمنه ، به معنی سرگین دان . (از شرفنامه ٔ منیری ) (از برهان ). مزبله که خاکروبه و نجاست در آنجا اندازند. (آنندراج ) (غیاث ). در منتهی الارب دمن به کسر دال و ...
-
طلل
لغتنامه دهخدا
طلل . [ طَ ل َ ] (ع اِ) اثر سرای . جای خراب . (منتهی الارب ). نشان سرای ویران شده . نشان سرای که پیدا بود. (دهار). نشان سرای که از پس ویرانی مانده بود. (مهذب الاسماء).نشانی خانه و سرای ویران شده که بجا مانده باشد. (منتخب اللغات ). اثر خانه ٔ ویران . ...
-
کرواآن
لغتنامه دهخدا
کرواآن . [ ] (اِخ ) محلی از محلهای اصفهان که در قرن هشتم هجری ویران و متروک بوده است .صاحب ترجمه ٔ محاسن اصفهان 729 هَ . ق . می نویسد: شاهدی امین عدل گفت پیش از این به روزگاری اندک در محلی از محلها که آن را کرواآن می خوانند که اکنون بکلی مطموس و مدرو...
-
سحیق
لغتنامه دهخدا
سحیق . [ س َ ] (ع ص ) جای دور. (منتهی الارب ). جای دور و از آن معنی است در قرآن : تهوی به الریح فی مکان سحیق . (قرآن 31/22). (اقرب الموارد).بریدم بدان کشتی کوه پیکرمکانی بعید و فلاتی سحیقا. منوچهری . || بسیار سائیده شده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غ...
-
ابوسمبل
لغتنامه دهخدا
ابوسمبل . [ اَ س َ ب ُ ] (اِخ ) قریه ای است بساحل چپ نیل بنوبه ٔ مصر میان شلاله ٔ یکم و دویم و بدانجا تلی است رفیع و اطلال باابهت دو معبد کوچک و بزرگ در آن است که بزمان مئیامون رامْسِس دوم حجّاری شده است و علاوه بر عدّه ٔ کثیری مجسمه های عظیم رامسس ،...
-
پلن
لغتنامه دهخدا
پلن . [ پ ِل ْ ل ِ ] (اِخ ) نام شهری در یونان قدیم نزدیک مرزهای سی سیونی . اطلال این شهر نزدیک دهکده ٔ زوگرا موجود است و در قاموس الاعلام ترکی (ماده ٔ پلنه ) آمده است : نام شهری باستانی است در خطه ٔ آخائیای (آکائی ) یونانستان و یکی از بلاد دوازده گان...
-
خرج
لغتنامه دهخدا
خرج . [ خ ُ ] (اِخ ) نام وادیی در دیار بنی تمیم است ازآن بنی کعب بن عنبر در سفلای صمان . بعضی گفته اند خرج در دیار عدی است و گروه سومی آنرا در حدود یلبن ذکر کرده اند. کثیر درباره ٔ آن گفته است : اء أطلال َ دار من سعاد بیلبن وقفت بها وحشاً کأن لم تُ...
-
ربع
لغتنامه دهخدا
ربع. [ رَ ] (ع اِ) سرای . (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (منتخب اللغات ) (مهذب الاسماء) (دهار) (از شعوری ج 2 ورق 8) (ناظم الاطباء). ج ، رِباع ، رُبوع ، اَرْبُع، اَرباع . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). خانه ، در هر کجا باشد. (ا...