کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اطلال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اطلال
/'atlāl/
معنی
= طَلل
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اطلال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ طَلَل] [قدیمی] 'atlāl = طَلل
-
اطلال
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] (اِ.) جِ طلل ؛ آنچه از عمارت و بنا، برپا مانده باشد.
-
اطلال
لغتنامه دهخدا
اطلال . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ طَلَل . (متن اللغة) (اقرب الموارد). رجوع به طلل شود. ج ِ طلل ، بمعنی اثر سرای و جای خراب شده . (از منتهی الارب ). نشانه های سرای کهنه و ویران . (از لطائف و کنز و منتخب ) (غیاث اللغات ). نشانه های سرا و جاهای خراب شده . (آنند...
-
اطلال
لغتنامه دهخدا
اطلال .[ اَ ] (اِخ ) نام اسبی و یا ماده شتری . (ناظم الاطباء). ناقه یا اسبی است مر دکین شداخی را. زعموا انها تکلمت لما قال فارسها یوم القادسیة و قد انتهی الی نهر: ثبی اطلال ، فقالت الفرس :وثب و سورةالبقرة. (منتهی الارب ) . و صاحب تاج العروس آرد: و اط...
-
اطلال
لغتنامه دهخدا
اطلال .[ اِ ] (ع مص ) مشرف شدن بر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). اطلال بر چیزی ؛ مشرف شدن بر آن . جریر آرد : انا البازی المطل ّ علی نمیراتیح من السماء لها انصبابا.و در حدیث صفیة بنت عبدالمطلب آمده است :...
-
واژههای همآوا
-
اتلال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ تَلّ] [قدیمی] 'atlāl = تل
-
اتلال
فرهنگ فارسی معین
( اَ) [ ع . ] (اِ.) جِ تل ؛ توده های خاک و ریگ ، پشته ها.
-
اتلال
لغتنامه دهخدا
اتلال . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ تَل ّ، بمعنی توده های خاک و توده های ریگ و پشته . (منتهی الارب ) : ای روز چه روزی تو بدین زینت و این زیب کز زینت و زیب تو دگر شد همه اتلال . فرخی .|| ج ِ تَل ، بمعنی بالش . (منتهی الارب ).
-
اتلال
لغتنامه دهخدا
اتلال . [ اَ ت َ ] (ع مص ) اَتل . گام نزدیک نهادن هنگام خشم . || سیر شدن از طعام . اَتلات .
-
اتلال
لغتنامه دهخدا
اتلال . [ اِ ] (ع مص ) راست ایستادن . || چکانیدن . (منتهی الارب ). || بستن و کشیدن چهارپا.
-
جستوجو در متن
-
طلل
فرهنگ فارسی معین
(طَ لَ) [ ع . ] 1 - (اِ.) خرابه ، نشان به جا مانده از یک خانه یا عمارت ویران . 2 - کالبد هر چیزی . ج . اطلال .
-
قسطنطانیه
لغتنامه دهخدا
قسطنطانیه . [ ق ُ طَ ی َ ] (اِخ ) قسطنطنیه . استانبول . رجوع به استانبول شود : خشمت اگر یک دم زدن جنبش کند برخویشتن گردد چو اطلال و دمن دیوار قسطنطانیه .منوچهری .
-
پستم
لغتنامه دهخدا
پستم . [ پ ِ ت ُ ] (اِخ ) نام شهر قدیم ایتالیا در 40 هزارگزی ناپل دارای اطلال تاریخی ازجمله معبد زیبای نپتون .