اطلال .[ اِ ] (ع مص ) مشرف شدن بر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). اطلال بر چیزی ؛ مشرف شدن بر آن . جریر آرد :
انا البازی المطل ّ علی نمیر
اتیح من السماء لها انصبابا.
و در حدیث صفیة بنت عبدالمطلب آمده است :فاطل علینا یهودی ؛ ای اشرف . (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). || باطل کردن خون . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (آنندراج ). اطلال خون کسی ؛ هدر کردن آن . فعل آن بصورت مجهول نیز آمده است . (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رایگان رفتن خون کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || اطلال خدای کسی را؛ ناچیز گردانیدن اﷲتعالی خون او را و رایگان کردن . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة) (ناظم الاطباء). || اطلال فلان بر فلان به اذیت ؛ هنگامی است که بر ایذاء وی ادامه دهد. (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). || اطلال بر حق کسی ؛ غلبه یافتن بر آن . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || اطلال بر کسی تا غلبه کردن بر وی ؛ الحاح کردن . (از متن اللغة). || اطلال زمان ؛ نزدیک شدن آن . (از اقرب الموارد). || اطلال زمین (مجهولاً)؛ باران رسیدن زمین را . || اطلال بر چیزی ؛ آگاه گردیدن بر آن . || اطلال بر چیزی ؛ برآمدن بر آن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.