کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اصلاً پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
اصلا و ابدا
فرهنگ گنجواژه
به هیچ وجه.
-
تغییرات و اصلا حاتی دادن در
دیکشنری فارسی به عربی
ابتدع
-
من از آدمهای دورو و دروغگو اصلا خوشم نمیآید.
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: men az âdemâ-ye doru-vo deruqgu xošem natte. طاری: az âyminhâ-ye dorü-vo dörövâǰen xâšem naya. طامه ای: mun az âdamâ-ye doru-vo duruvâǰen xâšom naɂaye. طرقی: mo oyminhâ-ye dorü-vo dörövâǰen-de xošom naya. کشه ای: mo az oymihâ-ye dori-yo dörü...
-
واژههای همآوا
-
اصلا
فرهنگ واژههای سره
از آغاز
-
اصلا
فرهنگ فارسی عمید
(قید) 'aslan ۱. ازبن؛ ازبیخ.۲. [عامیانه] ابداً؛ هرگز.
-
اصلع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، مؤنث: صَلعاء] [قدیمی] 'asla' مردی که موهای جلو سرش ریخته باشد و پیش سر او موی نداشته باشد؛ تویل؛ داغسر.
-
اصلع
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] (ص .) تاس ، کسی که موهای جلو سر وی ریخته باشد.
-
اصلع
لغتنامه دهخدا
اصلع. [ اَ ل َ ] (ع ص ) مرد بیموی پیش سر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بمعنی کَل یعنی مرد بیموی پیش سر. (آنندراج ). و یقال ایضاً: رأس اصلع. مؤنث : صَلْعاء. ج ، صُلْع، صُلْعان . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). تویل و داغسر. (ناظم الا...
-
اسلع
لغتنامه دهخدا
اسلع. [ اَ ل َ ] (اِخ ) ابن شریک اعرجی تیمی . از فرزندان اعرج بن کعب بن سعدبن زیدبن مناةبن تمیم . در اسدالغابة و الاصابة او را از صحابه شمرده اند. گویند خادم پیغمبر بود. (تنقیح المقال ج 1 ص 124). مؤلف از قاموس الاعلام ترکی گوید: اسلعبن شریک بن عوف ا...
-
اسلع
لغتنامه دهخدا
اسلع. [ اَ ل َ ] (اِخ ) ابن قطاف الطهوی . شاعری است و او راست :فداء لقومی کل معشر جارم طرید و مخذول بما جرّ مسلم هُم ُ افحموا الخصم الّذی یستقیدنی و هم فصموا حجلی و هم حقنوا دمی بأید یفرّجن المضیق و السن سلاط و جمع ذی زهاء عرمرم اذا شئت لم تعدم لدی ...
-
اسلع
لغتنامه دهخدا
اسلع.[ اَ ل َ ] (اِخ ) اعرجی . رجوع به اسلعبن شریک شود.
-
اسلع
لغتنامه دهخدا
اسلع.[ اَ ل َ ] (ع ص ) مرد کفیده پای . || مرد برص زده . (منتهی الارب ). پیس . (مهذب الاسماء). ج ، سُلع.
-
اصلا
واژهنامه آزاد
به هیچ وجه.
-
جستوجو در متن
-
أَلَن يَکْفِيَکُمْ
فرهنگ واژگان قرآن
آيا اصلاً شما را کفايت نمي کند -آيا اصلاً براي شما بس نيست