کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اصحاب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اصحاب
/'ashāb/
معنی
۱. = صاحب
۲. [قدیمی] یاران.
〈 اصحاب رٲی (قیاس): اصحاب ابوحنیفه نعمانبن ثابت که دربارۀ مسائلی که اثر یا حدیثی دربارۀ آن وجود نداشت به رٲی خود و قیاس رجوع میکردند.
〈 اصحاب شمال: در روایات، بدکارانی که در روز قیامت نامۀ اعمالشان را در دست چپ خواهند داشت.
〈 اصحاب یمین: در روایات، نیکوکارانی که در روز قیامت نامۀ اعمالشان را در دست راست خواهند داشت.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. دمخوران، دمسازان، همراهان، همنشینان، یاران
۲. پیروان، تابعین
برابر فارسی
یاران
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اصحاب
واژگان مترادف و متضاد
۱. دمخوران، دمسازان، همراهان، همنشینان، یاران ۲. پیروان، تابعین
-
اصحاب
فرهنگ واژههای سره
یاران
-
اصحاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ صاحب] 'ashāb ۱. = صاحب۲. [قدیمی] یاران.〈 اصحاب رٲی (قیاس): اصحاب ابوحنیفه نعمانبن ثابت که دربارۀ مسائلی که اثر یا حدیثی دربارۀ آن وجود نداشت به رٲی خود و قیاس رجوع میکردند.〈 اصحاب شمال: در روایات، بدکارانی که در روز ...
-
اصحاب
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] (ص .) جِ صاحب . 1 - یاران ، دمسازان . 2 - مالکان ، صاحبان .
-
اصحاب
فرهنگ فارسی معین
(اِ) [ ع . ] (مص م .) همراه کردن ، به همراه فرستادن ، یار کردن .
-
اصحاب
لغتنامه دهخدا
اصحاب . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ صاحب . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 63) (دهار). ج ِ صَحْب است و صحب ج ِ صاحب . و ج ِ اصحاب ، اصاحیب است . (از منتهی الارب ). و این جمع صاحب نیست بلکه جمعالجمع صاحب است ، چرا که اسم جمع صَحْب است جمع صحب اصحاب است و جمع اصحاب...
-
اصحاب
لغتنامه دهخدا
اصحاب . [ اِ ] (ع مص ) یار کردن .(ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 13) (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). همراه کردن . || صاحب یار و مصاحب شدن . (منتهی الارب ). خداوند یار و مصاحب شدن . (از اقرب الموارد). یار شدن . (آنندراج ). || اصحاب مرد و دابه برای کسی ؛ رام و...
-
واژههای مشابه
-
أَصْحَابُ
فرهنگ واژگان قرآن
اهل-همنشينان-رهروان
-
اصحاب الشمال
فرهنگ فارسی معین
( ~ُ ش ِ) [ ع . ] (اِمر.) دوزخیان .
-
اصحاب المیمنه
فرهنگ فارسی معین
( ~ُ مِ مَ نِ) [ ع . ] (اِمر.) نیکو - کاران ، بهشتیان .
-
اصحاب ابوالجارود
لغتنامه دهخدا
اصحاب ابوالجارود. [ اَ ب ِ اَ بُل ْ ] (اِخ ) پیروان زیادبن منذر همدانی یا نهدی و ثقفی اعمای کوفی ، مکنی به ابوالجارود بودند که آنان را جارودیه نیز گویند. آنها معتقد بودند که پیامبر (ص ) درباره ٔ خلافت علی (ع ) به وصف تصریح کرد نه به تسمیه و بنابرین ع...
-
اصحاب ابوالحسین
لغتنامه دهخدا
اصحاب ابوالحسین . [ اَ ب ِ اَ بُل ْ ح ُ س َ ] (اِخ ) پیروان ابوالحسین بن ابی عمرو خیاط. رجوع به اصحاب خیاط شود.
-
اصحاب ابوبیهس
لغتنامه دهخدا
اصحاب ابوبیهس . [ اَ ب ِ اَ بو ب َ هََ ] (اِخ ) پیروان ابوبیهس هیصم بن جابر، معروف به بیهسیه . رجوع به بیهسیه و ملل و نحل شهرستانی چ مطبعه ٔ حجازی قاهره ج 1 ص 196 شود.
-
اصحاب ابوثوبان
لغتنامه دهخدا
اصحاب ابوثوبان . [ اَ ب ِ اَ ث َ ] (اِخ ) پیروان ابوثوبان مرجی ٔ بودند که می پنداشتند ایمان عبارت از معرفت و اقرار به خدای تعالی و پیامبران وی (ع ) و به هر چیزیست که انجام دادن آن در پیشگاه خرد نارواست ، و آنچه فروگذاشتن آن در خرد روا باشد، از ایمان ...