کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اشکنجه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اشکنجه
/'eškanje/
معنی
= شکنجه
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اشکنجه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] 'eškanje = شکنجه
-
اشکنجه
لغتنامه دهخدا
اشکنجه . [ اِ ک َ ج َ / ج ِ ] (اِ) شکنجه . عذاب . عقوبت . رنج دادن . اذیت و آزار و صدمه . (فرهنگ ضیاء) : خنیاگر او ستوه و بربطزن از بس شکفه شده در اشکنجه . منوچهری .چون رهیدی بینی اشکنجه دمارزآنکه ضد از ضد گردد آشکار. مولوی .گه ز بامی اوفتاده گشته پ...
-
جستوجو در متن
-
شکفه
لغتنامه دهخدا
شکفه . [ ش ِ ک َ ف َ / ف ِ ] (اِ) مخفف شکافه . زخمه . مضراب . (یادداشت مؤلف ) : نوشم قدح نبید نوشنجه هنگام صبوح ساقیان رنجه خنیاگر ایستاد و بربطزن از بس شکفه شده در اشکنجه .منوچهری .
-
دهق
لغتنامه دهخدا
دهق . [ دَ هََ ] (ع اِ) اشکنجه . (ناظم الاطباء). شکنجه . ج ، ادهاق . (مهذب الاسماء). || دو چوبی است که بدان ساق را شکنجه کنند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
افراسیاب
لغتنامه دهخدا
افراسیاب . [ اَ ] (اِخ ) غار...، نام غار افسانه ای که محل شمامه ٔ جادو بوده است . در اسکندرنامه آمده است : چون صلصال خبردار شد از اشکنجه کردن مهترنسیم ، ازشهر خطا بیرون آمده داخل در غار افراسیاب شد در پیش شمامه ٔ جادو رسید. (از سبک شناسی بهار ج 3 ص 2...
-
دمار
لغتنامه دهخدا
دمار. [ دَ ] (ع اِمص ) هلاک . (منتهی الارب ) (انجمن آرا) (از لغت محلی شوشتر) (شرفنامه ٔ منیری ) (ناظم الاطباء). انقراض . زوال . محو شدن . (فرهنگ لغات شاهنامه ). هلاکی . (دهار) (مهذب الاسماء). هلاک و بوار و در فارسی که به کسر اول شهرت دارد نوعی تفریس ...
-
رهیدن
لغتنامه دهخدا
رهیدن . [ رَ دَ ](مص ) رَستَن . ابلال . بلول . نجات . رستگار شدن . نجات یافتن . خلاص شدن (از بند و قید). آزاد شدن . (یادداشت مؤلف ). خلاص یافتن . (شرفنامه ٔ منیری ). خلاص شدن . نجات یافتن . (انجمن آرا) (آنندراج ) (برهان ). انجاع . (منتهی الارب ). اف...
-
خنیاگر
لغتنامه دهخدا
خنیاگر. [ خ ُ گ َ ] (ص مرکب ) سرودگوی . سازنده . نوازنده . مغنی . آوازه خوان . (ناظم الاطباء). مطرب . (تفلیسی ) (زمخشری ) (غیاث اللغات ). قوال . (غیاث اللغات ). ساززن . خواننده . نوائی . (یادداشت بخط مؤلف ). ج ، خنیاگران : خنیاگر ایستاد و بربطزن از ...
-
شکنجه
لغتنامه دهخدا
شکنجه . [ ش ِ ک َ ج َ / ج ِ ] (اِ) آزار. ایذاء. رنج . هروانه . عقوبت . تعذیب . سیاست . کیستار. (ناظم الاطباء). عذاب . (غیاث ) (منتهی الارب ). در اصل شکستن و پیچیدن و عذاب دادن دزد و گنهکار بوده است . (انجمن آرا). رجز. رجس . عقاب . عقوبت . نقمت . اشکن...
-
بربط
لغتنامه دهخدا
بربط. [ ب َ ب َ ] (معرب ، اِ) معرب بربت بمعنی سینه بط زیرا که ساز بربط شبیه است به سینه ٔ بط. (غیاث اللغات ). کلمه ٔ فارسی است معرب مرکب از بر بمعنی سینه و بت بط مرغابی چه هیأت آن بسینه ٔ مرغابی و گردن آن ماند. (مفاتیح العلوم خوارزمی ). و آن مرکب از...