کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اشنگور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اشنگور
لغتنامه دهخدا
اشنگور. [ اَ ش َ ] (اِ) گونه ای از اَرجَنک که آنرا آش انگور، خوشه ٔ انگور، خمیر زال ، وشر، سیاه درخت ، کلی کک ، الجاره ، عوسج ، شجرالدکن ، شوکةالصباغین نیز گویند. نام اشنگور در گرگان متداول است .
-
جستوجو در متن
-
ارجنک
لغتنامه دهخدا
ارجنک . [ اَ ج َ ن َ ] (اِ) نامی است که در ناحیه ٔ رازکان به «رامنوس پالازی » دهند و آنرا گونه هاست چون اشنگور و تنگرَس ، و سیاه توسه ، و سیاه اربه و کنار و سیاه تلو و عناب . ارژن . رجوع به ارژن و کلمات فوق شود.
-
خرزال
لغتنامه دهخدا
خرزال . [ خ َ رِ ] (اِ) نامی که در کلارستاق و لاهیجان و دیلمان به اش انگور دهند. در کلاردشت این نام را به رامنوس کاتارتیکا داده و در درفک سیاه درخت و در پل زنگوله کلی کک و در زیارت اشنگور گویند. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
کلیکک
لغتنامه دهخدا
کلیکک . [ ک ُ ک َ / ک ُ] (اِ) نامی است که در کجور به اشنگور دهند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). از درختچه های جنگلی ایران و از گونه های تنگرس است که در مرز فوقانی جنگل می روید و آن را در درفک ، سیاه درخت و در کلاردشت ، خرزال و در پل زنگوله ، کلیکک و د...
-
سیاه درخت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) siyāhderaxt درختی با شاخههای پرخار، برگهای دندانهدار، گلهای کوچک زرد، میوۀ تیرهرنگ با سه یا چهار دانه که طعم تلخ و بوی نامطبوع دارد و از آن شیرهای میگیرند که در طب به عنوان مسهل به کار میرود؛ خوشهانگور؛ آشانگور؛ اشنگور؛ ...
-
سیاه درخت
لغتنامه دهخدا
سیاه درخت . [دَ / دِ رَ ] (اِ مرکب ) درختچه ای است از تیره ٔ عنابها که ویژه ٔ مرز فوقانی جنگل است . آنرا در درفک ، سیاه درخت و در کلاردشت خرزال ، در پل زنگوله کلیک در زیارت اشنگور و در کتول خوشه ٔ انگور میخوانند. (از جنگل شناسی ساعی ج 2 ص 261). نارون...
-
الجاره
لغتنامه دهخدا
الجاره . [ اَ ل َ رَ / رِ ] (اِ) یا خوشِه اَنگور گونه ایست از اَرجَنَک (درخت جنگلی ) که آن را در خلخال به همین نام (الجاره )، در کتول ، خوشه انگور و آش انگور، در «زیارت گرگان »، اَشَنگور در کلارستاق و لاهیجان و دیلمان خَرِزال ، در دیلمان وُشر، در درف...
-
عوسج
لغتنامه دهخدا
عوسج . [ ع َ س َ ] (ع اِ) ج ِ عوسجة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به عوسجة شود. || نوعی از خاربن . (ناظم الاطباء). خاردرخت . (فرهنگ فارسی معین ). || نوعی از علیق باشد، و آن درختی است که برگ آن را بپزند و در خضاب به کار برند. (برهان قاطع) (آ...
-
شجرة
لغتنامه دهخدا
شجرة. [ ش َ ج َ رَ ] (ع اِ) یکی شَجَر و شِجَر. ج ، شَجَرات ، شِجَرات . (از اقرب الموارد). || مؤنث شجر. (اقرب الموارد).- شجرة ابراهیم ؛ پنجنگشت است . بعضی آن را ام غیلان و جمعی شانج دانند و مالیقی نوشته که در فلاجه شجر ابراهیم را عظیم و طویل و کثیرا...