کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اشمل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اشمل
/'ašmal/
معنی
شاملتر؛ فراگیرندهتر.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اشمل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] 'ašmal شاملتر؛ فراگیرندهتر.
-
اشمل
فرهنگ فارسی معین
(اَ مَ) [ ع . ] (ص تف .) شامل تر، فراگیرنده تر، ر سنده تر.
-
اشمل
لغتنامه دهخدا
اشمل . [ اَ م َ ] (ع ن تف ) شامل تر. فراگیرنده تر.
-
اشمل
لغتنامه دهخدا
اشمل . [ اَ م ُ ] (ع اِ) ج ِشمال (بمعنی چپ ضد یمین ). (منتهی الارب ) (المنجد).
-
اشمل
دیکشنری عربی به فارسی
دربرداشتن , شامل بودن
-
جستوجو در متن
-
دربرداشتن
دیکشنری فارسی به عربی
احتو , اشمل , جسد , دب , طوق , ميراث
-
شامل بودن
دیکشنری فارسی به عربی
احتو , احط , اشمل , تضمن , عناق , ميراث
-
اشمال
لغتنامه دهخدا
اشمال . [ اِ ] (ع مص ) شمال ساختن گوسفند را. (منتهی الارب ). رجوع به شمال شود. اشمال گوسفند؛ ساختن توبره مانندی (پستان بند) برای پستان آن تا فروپوشیده شود. (از المنجد). || بدی رسانیدن کسان را، چنانکه گویند: اشملهم شراً. (از منتهی الارب ). اشمال کسی ق...
-
شمال
لغتنامه دهخدا
شمال . [ ش ِ ] (ع اِ) سرشت . ج ، شمائل . (از منتهی الارب ). سرشت . طبع. خوی . ج ، شمائل . (ناظم الاطباء). طبع. خو. خوی . عادت . خلق . (یادداشت مؤلف ). خوی . (دهار). خو. خلق . (مقدمه ٔ لغت میر سیدشریف جرجانی ص 3). || خوبی ذات . سرشت نیکو. (ناظم الاطب...