کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اشخاص پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اشخاص
/'ašxās/
معنی
= شخص
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
افراد، کسان، نفوس
دیکشنری
people
-
جستوجوی دقیق
-
اشخاص
واژگان مترادف و متضاد
افراد، کسان، نفوس
-
اشخاص
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ شخص] 'ašxās = شخص
-
اشخاص
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'ešxās ۱. برانگیختن.۲. از جا برکندن.۳. روانه ساختن؛ گسیل کردن.۴. تبعید کردن.
-
اشخاص
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] (اِ.) جِ شخص . 1 - کالبدها. 2 - سیاهی ها. 3 - کسان ، افراد.
-
اشخاص
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص م .) روانه کردن ، برانگیختن .
-
اشخاص
لغتنامه دهخدا
اشخاص . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ شخص . شخص ها. تن ها. کالبدها. ج ِ شخص ، بمعنی کالبد مردم و جز آن و تن . (آنندراج ) : گرچه نه غایبند به اشخاص غایبندورچه نه ایدرند به افعال ایدرند. ناصرخسرو.سلطان اَشخاص را در طلب او اِشخاص کرد و در گرد مرکب او نرسیدند. (ترجم...
-
اشخاص
لغتنامه دهخدا
اشخاص . [ اِ ] (ع مص ) در تعب انداختن . (منتهی الارب ). بی آرام کردن . کسی را مضطرب کردن . (از اقرب الموارد). || نفی بلد کردن . (منتهی الارب ). جلای وطن دادن . تبعید کردن : و موسی را برسبیل اشخاص به بغداد آوردند. (جهانگشای جوینی ). || گسیل کردن . (تا...
-
واژههای مشابه
-
اشخاص کردن
لغتنامه دهخدا
اشخاص کردن . [اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گسیل کردن . روانه کردن . فرستادن : سلطان اَشخاص را در طلب او اِشخاص کردو در گرد مرکب او نرسیدند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
-
person orientation
اشراف به اشخاص
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] توانایی تشخیص خود و آگاهی از افراد مخاطب
-
پوزه بند(برای مجازات اشخاص)
دیکشنری فارسی به عربی
صدف البحر
-
تقسیم پولی بین اشخاص ذی نفع
دیکشنری فارسی به عربی
تقسيم
-
اشتباه در ترتیب حقیقی وقایع و ظهور اشخاص
دیکشنری فارسی به عربی
مفارقة تاريخية
-
زنی که مواظبت بچه یا اشخاص جوان را بعهده میگیرد
دیکشنری فارسی به عربی
معلمة
-
ناهار(یعنی غذای عمده روز که بعضی اشخاص هنگام ظهر و بعضی شب می خورند)
دیکشنری فارسی به عربی
عشاء