کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اشتروان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اشتروان
/'oštorvān/
معنی
= اشتربان
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اشتروان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] 'oštorvān = اشتربان
-
اشتروان
لغتنامه دهخدا
اشتروان . [ اُ ت ُرْ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) اشتربان . شتربان . ساربان . رجوع به اشتربان شود.
-
جستوجو در متن
-
شتروان
لغتنامه دهخدا
شتروان . [ ش ُ ت ُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) شتربان . اشتروان . ساربان . شتربان . جمّال . و رجوع به اشتروان شود.
-
جمالون
لغتنامه دهخدا
جمالون . [ ج َم ْ ما ] (ع اِ) ج ِ جمال ،بمعنی اشتروان . (مهذب الاسماء). رجوع به جمال شود.
-
جمال
لغتنامه دهخدا
جمال . [ ج َم ْ ما ] (ع ص ) اشتروان . (مهذب الاسماء). اشتربان . ساربان . ساروان . شتربان . شتروان . ج ، جمالون . (مهذب الاسماء).
-
اشتربان
لغتنامه دهخدا
اشتربان . [ اُ ت ُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) شتربان . (آنندراج ). ساربان . ساروان . راعی . جَمّال . اشتروان . اشتردار. شتردار. شترچران . اشترچران : و اشتربانان با مشکها،سر چاه فرستاده بودند. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ). و رجوع به دزی ج 1 ص 24 و شعوری ج 1 ص 148...
-
اشتقان
واژهنامه آزاد
این کلمه در روایتی که زراره از امام باقر علیه السلام نقل کرده میباشد:(عن زرارة قال:قال أبو جعفر علیه السلام:أربعة قد یجب علیهم التمام فی السفر کانوا أو الحضر:المکاری و الکری و الراعی و الاشتقان لأنه عملهم) وبه احتمال قوی کلمه اشتقان در اصل فارسی است ...
-
ساروان
لغتنامه دهخدا
ساروان . [ رْ / رِ ] (اِ مرکب ) بمعنی ساربان است که شتردار باشد. (شرفنامه ٔ منیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ). ساربان است که نگه دارنده و محافظت کننده ٔ شتر باشد. چه در فارسی «با» را به «واو» تبدیل میکنند. (برهان ). شتربان . اشتربان . اشتروان . شتروان ....
-
ساربان
لغتنامه دهخدا
ساربان . [ رْ / رِ ] (اِ مرکب ) بمعنی محافظت کننده و نگاه دارنده ٔ شتر باشد چه سار بمعنی شتر، و بان بمعنی محافظت کننده و نگاه دارنده آمده است . (برهان ) (آنندراج ) (غیاث ). شتربان و ساروان . (شرفنامه ٔ منیری ). خایل . (دهار). ساربان بکسی که شتر آنراح...