کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسکندر اول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
اسکندر شیخی
لغتنامه دهخدا
اسکندر شیخی . [ اِ ک َ دَ ش َ ] (اِخ ) وی از اولاد افراسیاب جلالی ملقب بشیخی است . افراسیاب حاکم مازندران و از مریدان سید قوام الدین مرعشی مازندرانی بود. اسکندر در دربار امیر تیمور گورکان بسر می برد و ملازم وی بود. و آخرالامر سر به مخالفت برداشت . رج...
-
اسکندر شیرازی
لغتنامه دهخدا
اسکندر شیرازی . [ اِ ک َ دَ رِ ] (اِخ ) (سلطان ). رجوع باسکندربن عمر شیخ و ترجمه ٔ مجالس النفائس ص 124 و 126 شود.
-
اسکندر طرالینوس
لغتنامه دهخدا
اسکندر طرالینوس . [ اِ ک َ دَ رِ ؟ ] (اِخ ) یکی از اطبای یونان . وی در مائه ٔ ششم م . در عهد یوستی نیانوس در شهر قدیم تراله یعنی سلطان حصاری واقع در جهت آیدین میزیست و از این رو بلقب طرالینوس (یعنی از مردم تراله ) مشهور گردید. او به زبان یونانی کتابی...
-
اسکندر عادلشاه
لغتنامه دهخدا
اسکندر عادلشاه . [ اِ ک َ دَ دِ ] (اِخ ) یکی از ملوک بیجاپورهندوستان . وی در سنه ٔ 1083 هَ . ق . جانشین پدر خود علی عادلشاه ثانی گردید. و در سال 1097 باسارت عالمگیر افتاد و سه سال بعد درگذشت . (قاموس الاعلام ترکی ).
-
اسکندر عمون
لغتنامه دهخدا
اسکندر عمون . [ اِ ک َ دَ ع َم ْ مو ] (اِخ ) اسکندربن انطون عمون . عالم حقوق و ادب . مولد او دیرالقمر (لبنان ) است و در مصر سکونت گزید و مناصب متعدد یافت و متولی وکالت محکمه ٔ ملی مصر، و سپس وکیل عدلیه گردید. و در عهد حکومت عربی دمشق بدانجا خوانده شد...
-
اسکندر منشی
لغتنامه دهخدا
اسکندر منشی . [ اِ ک َ دَ رِ م ُ ] (اِخ ) رجوع به اسکندربک شود.
-
خلیج اسکندر
لغتنامه دهخدا
خلیج اسکندر. [ خ َ ج ِ اِ ک َ دَ ] (اِخ ) نام قدیم جبل الطارق است . رجوع به جبل الطارق شود.
-
قاسم آباد اسکندر
لغتنامه دهخدا
قاسم آباد اسکندر. [ س ِ دِ اِ ک َ دَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان بهنام وسط بخش ورامین شهرستان تهران . 30 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیای ایران ج 1).
-
اسکندر بت شکن
لغتنامه دهخدا
اسکندر بت شکن . [ اِ ک َ دَ رِب ُ ش ِ ک َ ] (اِخ ) (سلطان ) یکی از حکمرانان کشمیر. جد وی شاه میردرویش ، دین اسلام را در سرزمین مزبور داخل کرد. اسکندر در سال 796 هَ . ق . بجای پدر خود سلطان قطب الدین نشست و با کمال کامرانی قریب 23 سال فرمانروائی کرد. ...
-
خِضر و اسکندر
فرهنگ گنجواژه
مراد و مرید.
-
آیینه ی اسکندر
واژهنامه آزاد
در شهر اسکندریه (که بنای آن به اسکندر مقدونی منسوب است) در رأس شمال شرقی«فارس» که جزیره ای در بندر اسکندریه است، یک فانوس دریایی قرار داشت که به دست «بطلمیوس» بنا شده بود. این بنای مشهور، سرآمد فانوس های دریای اروپا و یکی از عجایب عالم قدیم بود. برفر...
-
جستوجو در متن
-
بردم
لغتنامه دهخدا
بردم . [ ب َ دَ ] (اِخ ) هروم . نام اول شهر بردع بوده است پیش از زمان اسکندر و اسکندر آنرا بردع نام نهاد. (برهان ) (آنندراج ). رجوع به بردعة شود.
-
دارا
لغتنامه دهخدا
دارا. (اِخ ) یا داریوش بزرگ نخستین پادشاه سلسله ٔ هخامنشی است که به این نام خوانده شده و نباید او رابا دارای اکبر که بدست اسکندر کشته شد، اشتباه کرد.او همان داریوش اول است . رجوع به داریوش اول شود.
-
ارسط
لغتنامه دهخدا
ارسط. [ اَ رَ ] (اِخ ) حکیمی است رومی شاگرد افلاطون ، او وزیر اسکندر کبیر بود و معلم اول گویندش . نوشتن رااو بهم رسانید. (برهان قاطع). رجوع به ارسطو شود.
-
دیادوخوی
لغتنامه دهخدا
دیادوخوی . [دُ خُی ْ ] (اِخ ) (از یونانی دیادخئوتای بمعنی جانشینان ) یا خلفای اسکندر،سرداران و اداره کنندگان دستگاه اسکندر مقدونی که پس ازمرگ وی (334 ق . م .) در صدد تصرف امپراطوری او برآمدند. عمده ترین آنها آنتی پاتر و پسرش کاساندروس ، پردیکاس ، آنن...