کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسپری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اسپری
/'espari/
معنی
= سپری: ◻︎ کمبیش دهر پیر نخواهد شد اسپری / تا کی امید بیشی و تا کی غم کمی (ناصرخسرو: ۴۵۸).
فرهنگ فارسی عمید
برابر فارسی
افشانه
فعل
بن گذشته: اسپری زد
بن حال: اسپری زن
دیکشنری
aerosol, canister, deodorizer, spray, spray can, vaporizer
-
جستوجوی دقیق
-
اسپری
فرهنگ واژههای سره
افشانه
-
اسپری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] 'espari = سپری: ◻︎ کمبیش دهر پیر نخواهد شد اسپری / تا کی امید بیشی و تا کی غم کمی (ناصرخسرو: ۴۵۸).
-
اسپری
فرهنگ فارسی معین
(اِ پَ) (ص .) 1 - سپری ، پایان یافته . 2 - نابود شده ، معدوم .
-
اسپری
فرهنگ فارسی معین
(اِ پِ رِ) [ انگ . ] ( اِ.) 1 - وسیله ای حاوی مایع که با فشار دکمة آن مایع درونش به صورت ذرات ریز خارج می شود، افشانه (فره ). 2 - مایعی که به شکل پودر از این ظرف بیرون پاشیده می شود.
-
اسپری
لغتنامه دهخدا
اسپری . [ اِ پ َ ] (ص نسبی ) سپری . آخر. (جهانگیری ). به آخرآمده . (اوبهی ). به انجام رسیده . (رشیدی ). آخرشده . بنهایت رسیده . (برهان ).- اسپری شدن و گشتن ؛ بپایان رفتن و به آخر رسیدن . تمام شدن . کامل شدن . خاتمه یافتن . مضی : چو آن پاسخ نامه شد ا...
-
واژههای مشابه
-
اسپرى
واژهنامه آزاد
افشره.
-
جستوجو در متن
-
spraint
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اسپری کردن
-
spraylike
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اسپری کردن
-
sprauchle
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اسپری کردن
-
sprackle
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اسپری کردن
-
postaspirate
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بعد از اسپری کردن
-
spheroidize
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اسپری کردن
-
spouters
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اسپری ها