کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسهل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اسهل
/'ashal/
معنی
سهلتر؛ آسانتر.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اسهل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] 'ashal سهلتر؛ آسانتر.
-
اسهل
فرهنگ فارسی معین
(اَ هَ) [ ع . ] (ص تف .) نرم تر، آسان تر.
-
اسهل
لغتنامه دهخدا
اسهل . [ اَ هََ ] (اِخ ) ابن حاتم مکنی به ابوحاتم بصری . محدث است . (کتاب الکنی للدولابی ج 1 ص 141 س 25).
-
اسهل
لغتنامه دهخدا
اسهل . [ اَ هََ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از سهل . آسان تر. سهل تر. اَیسر. اَسمح . اَهون .
-
واژههای مشابه
-
اِسِّهِل
لهجه و گویش بختیاری
essehel استخر.
-
واژههای همآوا
-
اسحل
لغتنامه دهخدا
اسحل . [ اِ ح ِ ] (ع اِ) درخت مسواک . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). درخت بادیه . (نزهة القلوب ). ج ، اساحل .(مهذب الاسماء). قال ابوالوجیه : قضبان المساویک ، البشام ، و الضرو، و العنم ، و الاراک ، و العرجون ، و الجرید، و الاسحل . (البیان والتبیین چ س...
-
اصحل
لغتنامه دهخدا
اصحل . [ اَ ح َ ] (ع ص ) مرد گلوگرفته و گرفته آواز. (منتهی الارب ). مرد گلوگرفته آواز. (ناظم الاطباء). گران آواز. (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد).
-
اِسِّهِل
لهجه و گویش بختیاری
essehel استخر.
-
جستوجو در متن
-
لحمان
لغتنامه دهخدا
لحمان . [ ل ُ ] (ع اِ) ج ِلحم . (منتهی الارب ): قال الشیخ نجیب الدین الحبوب اسهل استمراءً و هضماً من اللحمان . (از بحر الجواهر).
-
اسمح
لغتنامه دهخدا
اسمح . [ اَ م َ] (ع ن تف ) آسانتر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). اَسهل . || جوانمردتر. (ناظم الاطباء). سمح تر. باسماحت تر. نعت تفضیلی از سماحت . (یادداشت مؤلف ).- امثال : اسمح من شیطان علی فیل . اسمح من لافظة . (المزهر ص 298).اسمح من مخَّةالریر .
-
رهونی
لغتنامه دهخدا
رهونی . [ ] (اِخ ) ابوعبداﷲ محمدبن احمدبن محمدبن یوسف ، معروف به رهونی از دانشمندان قرن سیزده . او راست :1- اوضح المسالک و اسهل المراقی الی سبک ابریز الشیخ عبدالباقی ، و آن حاشیه ای است بر شرح عبدالباقی زرقانی بر مختصر شیخ خلیل . 2- التحصن و المنعة م...
-
اصعب
لغتنامه دهخدا
اصعب . [ اَ ع َ ] (ع ن تف ) دشوارتر. (آنندراج ). مشکل تر و دشوارتر و سخت تر. (ناظم الاطباء). صعب تر. دشخوارتر. مقابل اسهل : یقولون ان الموت صعب علی الفتی مفارقةالاحباب واﷲ اصعب . ؟- امثال : اصعب من ردّالجموح . اصعب من ردالشخب فی الضرع . اصعب من قض...