کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسفند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اسفند
/'esfand/
معنی
۱. ماه دوازدهم از سال خورشیدی؛ ماه سوم زمستان.
۲. (زیستشناسی) گیاهی خودرو، با گلهای سفید کوچک و دانههای ریز سیاه.
۳. (زیستشناسی) دانۀ خوشبوی این گیاه که آن را برای دفع چشمزخم در آتش میریزند: ◻︎ یارم سپند اگرچه بر آتش همیفکند / از بهر چشم تا نرسد مر وُرا گزند ـ او را سپند و آتش نآید همی به کار / با روی همچو آتش و با خال چون سپند (حنظلۀ بادغیسی: شاعران بیدیوان: ۴).
۴. [قدیمی] = اسپندارمذ
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. اسپند، حرمل، حرمله، سپند
۲. اسفندماه، حوت
برابر فارسی
اسپند
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اسفند
فرهنگ نامها
(تلفظ: esfand) (اوستایی) (= اسپند) به معنی مقدس؛ (در گاه شماری) ماه دوازدهم از سال شمسی ؛ (در گیاهی) دانهی سیاه خوش بویی که آن را برای دفع چشم زخم در آتش میریزند ؛ (در گیاهی) گیاهی علفی چند ساله با گلهای سفید و میوهی ناشکوفا که دانههایی سیاه رنگ...
-
اسفند
واژگان مترادف و متضاد
۱. اسپند، حرمل، حرمله، سپند ۲. اسفندماه، حوت
-
اسفند
فرهنگ واژههای سره
اسپند
-
اسفند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹اسپند، سپند، اسپنج، سپنج› 'esfand ۱. ماه دوازدهم از سال خورشیدی؛ ماه سوم زمستان.۲. (زیستشناسی) گیاهی خودرو، با گلهای سفید کوچک و دانههای ریز سیاه.۳. (زیستشناسی) دانۀ خوشبوی این گیاه که آن را برای دفع چشمزخم در آتش میریزند: ◻︎ یارم ...
-
اسفند
فرهنگ فارسی معین
(اِ فَ)( اِ.) = اسپند. سپند: 1 - آخرین ماهِ سال شمسی . 2 - نام روز پنجم از هر ماه شمسی . 3 - یکی از امشاسپندان ، نماد بردباری و نگاهبان زمین . 4 - گیاهی است با گل های ریز سفیدرنگ و دانه های سیاه که دانه های سیاه آن را برای دفعِ چشم زخم ، روی آتش می ...
-
اسفند
لغتنامه دهخدا
اسفند. [ اِ ف َ ] (اِ) در اوستا سپنته صفت است (در تأنیث سپنتا ) یعنی پاک یا مقدس ، برابر سانکتوس لاتینی . این صفت در اوستا از برای خود اهورمزدا و گروهی از ایزدان و مردمان و جز آن آورده شده است از آن جمله برای ارمیتی . سپنته در بسیاری از کلمات بسیط و...
-
اسفند
لغتنامه دهخدا
اسفند. [ اِ ف َ ] (اِخ ) نام الکه ای است در نیشابور. (برهان ).
-
اسفند
لغتنامه دهخدا
اسفند. [ اِ ف َ / ف ِ ] (ع اِ) می . (منتهی الارب ). خمر. شراب . جوالیقی گوید: الاسفَنْط و الاسفِنْط و الاسفَنْد و الاسفِنْد؛ اسم من اسماء الخمر. و روی لی عن ابن السکیت انه قال : هو اسم بالرومیةمعرّب ، و لیس بالخمر، و انّما هو عصیرُ عنب . قال : ویسمی ...
-
اسفند
لغتنامه دهخدا
اسفند. [ اِ ف َ] (اِ) اسفندانه . نام داروئی است که آنرا هزاراسفند نیز گویند و آن نوعی از سداب کوهی باشد و بعربی حرمل عامی خوانند. (برهان ). تخمی است که سوزند چشم زخم را. حَرمَل . (تاج العروس ).حَرمَلَه . اسپند. سپند. حرمل عامی . حرمل احمر. ابن البیطا...
-
واژههای مشابه
-
سفید اسفند
لغتنامه دهخدا
سفید اسفند. [ س َ / س ِ اِ ف َ ] (اِ مرکب ) خردل سفید و آن نوعی از تخم سپندان باشد. (برهان ) (آنندراج ). خردل سپید. (فهرست مخزن الادویه ). اسم فارسی حرمل ابیض است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
-
اسفند سفید
لغتنامه دهخدا
اسفند سفید. [ اِ ف َ دِ س َ / س ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بفارسی اسم خردل ابیض است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). خردل سفید است و حُرف سفید نیز گویند. (اختیارات بدیعی ). اسفاد سفید و اسفند سفید بفارسی خردل ابیض است و گفته اند بلکه حُرف ابیض است . (فهرست م...
-
خوانچه ٔ اسفند
لغتنامه دهخدا
خوانچه ٔ اسفند. [ خوا / خا چ َ / چ ِ ی ِ اِ ف َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) طبق گونه ای که در روی آن از دانه ٔ اسفند نقشها ترتیب دهند و در جهیزهای زنان همراه کنند شگون را.
-
اسفند دونه
لهجه و گویش تهرانی
دانه اسفند ( برای رفع چشم زخم رو آتش میریزند)
-
چراغان روز اسفند
لغتنامه دهخدا
چراغان روز اسفند. [ چ َ / چ ِ ن ِ زِ اِ ف َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) روز سوم از فردجان ، که بتازی «خمسه ٔ مسترقه » گویند و فارسیان در آنروز جشن کنند و آتش افروزند. و در سروری است که در آن روز جشن چراغان کنند، نه شب . (آنندراج ). روز سوم اسفند ماه :...