کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استظلال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
استظلال
/'estezlāl/
معنی
پناه بردن به سایه؛ در سایه نشستن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
استظلال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'estezlāl پناه بردن به سایه؛ در سایه نشستن.
-
استظلال
لغتنامه دهخدا
استظلال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) استظلال بظل ؛ خواهش سایه کردن . سایه گرفتن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (غیاث ). || پناه بردن بسایه . پناه جستن . (غیاث ). || نشستن در سایه . در سایه نشستن . بسایه شدن . در سایه درآمدن . || استظلال از چیز و استظلال بچی...
-
واژههای همآوا
-
استذلال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'estezlāl کسی را ذلیل پنداشتن؛ خوار و ناچیز شمردن؛ خوار کردن.
-
استضلال
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص ل .) میل به سایه و در آن نشستن .
-
استذلال
لغتنامه دهخدا
استذلال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) خوار پنداشتن کسی را. (منتهی الارب ). خوار کردن . (تاج المصادر بیهقی ). خوار و ناچیز شمردن . اِکاره . اذلال .(زوزنی ). خاضع کردن . خوار گرفتن کسی را : و چون همت پادشاهانه ٔ او بر استذلال صعاب باغیان و استلانت رقاب یاغیان م...
-
استزلال
لغتنامه دهخدا
استزلال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بلغزیدن خواستن . (تاج المصادر بیهقی ). لغزانیدن خواستن . لخشانیدن خواستن . (مجمل اللغه ). || بلغزانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). لغزانیدن . (منتهی الارب ). بر لغزش داشتن . قوله تعالی : اِستزلهم الشیطان . (قرآن 155/...
-
استضلال
لغتنامه دهخدا
استضلال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) طلب ضلالت کردن . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
مستظل
لغتنامه دهخدا
مستظل . [ م ُ ت َ ظِل ل ] (ع ص ) نعت فاعلی از استظلال ، سایه خواه و طالب سایه و سایه جوی . (منتهی الارب ). سایه نشین . رجوع به استظلال شود.
-
مستظلة
لغتنامه دهخدا
مستظلة. [ م ُ ت َ ظِل ْ ل َ ] (ع ص ) تأنیث مستظل که نعت فاعلی است از استظلال ؛ الشمس مستظلة؛ خورشید در ابر است . (اقرب الموارد). رجوع به مستظل و استظلال شود.
-
پناه جستن
لغتنامه دهخدا
پناه جستن . [ پ َ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) (پناه بردن و پناه خواستن ) پناهیدن . عوذ. استعاذه . استظلال : فَزَع َ الیه ؛ پناه جست . عقل ؛ پناه جستن بکسی . عقول ؛ پناه جستن بکسی . (منتهی الارب ).
-
ماهچه
لغتنامه دهخدا
ماهچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) مصغر ماه یعنی ماه کوچک و خرد. (ناظم الاطباء). || هلال . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : طوطی بچگان را سلب سبز بریدندشلوارک با ماهچه های طبری وار. منوچهری . || سرعلم که به صورت ماه سازند. (فرهنگ رشیدی ). سر علمی را گویند ...