استظلال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) استظلال بظل ؛ خواهش سایه کردن . سایه گرفتن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (غیاث ). || پناه بردن بسایه . پناه جستن . (غیاث ). || نشستن در سایه . در سایه نشستن . بسایه شدن . در سایه درآمدن . || استظلال از چیز و استظلال بچیز؛ سایه گرفتن آن . || استظلال کرم ؛ در هم پیچیدن شاخه های خوشه دار رز. || استظلال عین ؛ فروشدن چشم به مغاک . گود افتادن چشم . || استظلال دم ؛ رفتن خون از شکم .
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.